سلام ..من سر خواهر شوهرم با شوهرم دعوام شد حدود یک هفته باهم حرف نزدیم .شوهرمم طلاهامو سر این دعوا گرفته برده گذاشته خونه مادرش قشنگ جریانم براشون تعریف کرده(که من سر خواهرم با زنم دعوا کردم مثلاً خودشو پیششون ببره بالا ).حالا اصرار میکنه که من باهاش برم خونه مادرش...هرچقدر میگم من نمیام خودت برو گوش نمیکنه شما حتی من بودید چیکار میکردید می رفتید یان نه.خواهرشوهرمم فردا اونجاست
خوب بگو سند رو بده من پاره کنم اینم بشه سیستم دفاعی من؛واقعا کارش زشته حالا میترسه تو از اون خونه بری وطلاهاتم ببری پس این بار اورد هر کدومو نیاز داشتی بنداز بقیه سو ببر بزار خونه مامانت بگو بهت اعتماد ندارم
خوب اخلاقش این جوریه... به نظرم آدم ها رو همین جوری که هستن بپذیر و دوست داشته باش... ما خودمون رو نمی تونیم تغییر بدیم... می خوای اونو تغییر بدی.... این دعوا کش دادنش فقط خودت رو می سوزنی همین... برو..... بعدا کم کم شوهرتم طلا هات رو میاره... زندگی بچه بازی نیست
خوب اخلاقش این جوریه... به نظرم آدم ها رو همین جوری که هستن بپذیر و دوست داشته باش... ما خودمون رو ن ...
اخلاقش کند زده ب شخصیت و غرور زنش...آدم زنشو و بچه خودشو (فرقی نمیکنه زن هم شوهرشو)پیش هیچکس خورد نمیکنه...نتیجش میشه این سردی که من نسبت به شوهرم دچارش شدم...منی ک براش جونمو میدادم