2777

بداهه #

برای هشتگ "بداهه" 69 مورد یافت شد.

دوست دارم بوی خنده هایت را

در گوشه‌ای رازقی کوچه زمزمه کنم 

و مزه خیره شدن به چشمهای تو را 

در هم‌ آوازی با کاج خیابان استشمام کنم 

و صدای خوش طعمت را 

در رنگ های قرمز و سبز و آبی دنیا بریزم 

چه شده ؟ تعجب کرده ای؟ 

بی تو حواسم خیلی پرت شده است .....


بداهه#  


ظهر است 

و آفتاب در کنج تاریک اتاق زانوی غم بغل گرفته است 

و دل آسمان از گریه های خورشید سوخته است 

ظهر است و حالا چند ماهی است تو نرفته ای 

چند ماهی که چند صد سال گذشته است 

ظهر است و چه بی رحمانه دلم برایت تنگ شده 

دلی که دیگر  ندارم.....

بداهه#  

دوست دارم کمی روبروی صندلی خاطراتت بنشینم 

کمی بر لبخند زیبای خیالی ات خیره شوم 

و نقاشی ابروان سیاهت را 

چشمهای پر از مردمت را 

در کلمات غزلی بریزم 

تا اعتماد به نفس پیدا کند و 

در شور و شوقی پر از قافیه 

قصیده ای از داستان تو بسازد 

از ماجرای پر هیاهوی مهربانی صورتت 

از اندیشه بی بدیل فلسفه وجودی ات 

دوست دارم ساعتی خیالم را راحت کنی 

خاطره ات را کنار این فنجان قهوه 

روی میز کافه بگذاری و 

من غرق افکارت شوم 

غرق ذوق بودنت ....

بداهه#  





شیشه ادکلنت را جا گذاشته ای؟!

یا عطر بهاری تنت مشام باغچه را می نوازد 

صدایت در دنیا پیچیده است 

یا باد قهقهه مستانه را 

روی دست هایش 

تا لاله گوش پروانه ها می برد 

شانه ات را بر گیسو زده ای 

یا آینه نوازشگر تصویر تو شده است 

خاطرت را جا گذاشته ای 

یا ذهنم به راه تو می رود 

آغوشت را در خیالم گره زده ای 

یا تار و پود فرش دلم با آغوشت گره خورده 

بوسه هایت را یاد ماهی حوض نقاشی خانه مادربزرگ داده ای 

یا دلم برایت همچون تنگی برای ماهی ها می شود؟ 

نمیدانم انگار همه چیزها را بهم ریخته ای 

همه چیز را ....

بداهه#  

پیاده می روم 

تا سرزمین تو 

تا پشت خنده های تو 

تا مرغزار نگاهت 

تا آغوش لبخندت 

شاید کسی در چمن های خیالت 

در ذوق های سرخوشانه نسیم گیسوان تو 

بوسه ای از جنس بهاران زد 

بوسه ای به وسعت تمام دلخوشی های زمین 

بوسه ای به مساحت تمام جهان 

بوسه ای از سر شوق ....

بداهه#  

می خواهم برایت 

در تنهایی واژه ها 

در گوشه نشینی قافیه 

در سکوت غزل ها 

در خود فرورفتگی اشعار 

چیزی بنویسم 

اما عاشقانه ها هم درگیرند 

دیگر بدون تو 

عشقی در دیوان شاعران شکل نمی گیرد 

آری چقدر شاعران دروغگو شده اند ....

بداهه#  

دوباره یادت افتادم 

قاب چهره خندانت بر واگن قطار فکرم سوار شد 

و بر طاقچه دلم جا دادمش 

دوباره یادت افتادم 

انگار گره های خاطراتت با تار و پودم وجودم در هم تنیده شد 

و شعر شکل گرفت 

طوفان هیجان مرا در خود بغل کرد 

و کلمات تندباد سخت عشق را 

در پهنه غزلی تازه شکل داد 

دوباره یادت افتادم 

انگار نامیرایی 

بدون فراموش شدن 

موجی که همیشه ایستاده 

موجی که هیچ وقت در خاطرم نمی افتد ....

بداهه#  

چه می شود عصرها خنده هایت را پهن حیاط کنی و درخت وسط حیاط هم سرسبزتر بازی کند 

چه می شود حوض نقاشی را چشمهایت به آغوش کشد و ماهی از دیدگان تو به وجد آید و رقصی تازه کند ... 

چه می شود خاطراتت که کودکی های همه ماست 

قایم باشک خیال مثبتی است که در آن حضور داری 

در پهنه غروب 

روی عکس خورشید بیندازی 

و از هوایت دوباره پر شوم... 

رفته ای؟ باشد 

من در حال تو، در سایه مهربانی تو نشسته ام 

همان جای همیشگی 

تقاطع لبخند خیابان محبت کوچه دلتنگی ....


بداهه#  













داغ ترین های تاپیک های امروز