2777
2789

یه مشت هویج اون بالا نشستن انگار نه انگار مملکتو گه برداشته

من از این به بعد یه دختر شاد و مثبت اندیشم. میخوام زندگیمو اون جوری که دلم میخواد بسازم و میدونم که خدا بهترینارو سر راهم قرار میده🌹❤

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

همه مردم ایران شدن استرس نگرانی همه گوشیدستشونه صبح تا شب قیمت دلارو طلارو میگیرن تا برن بخرن چندر غلاز پولشونم از بین نره همه زندگیمون شده گرونی و اعصاب خوردی و فکر و خیال بر باعث و بانیش لعنت

من از این به بعد یه دختر شاد و مثبت اندیشم. میخوام زندگیمو اون جوری که دلم میخواد بسازم و میدونم که خدا بهترینارو سر راهم قرار میده🌹❤
چند تا کاربری دارین که هی میذارین کف دستتون میایین نی نی یار بترکونه؟

یه تاپیک اعتراض رو هم زیادی میبینید برای شرایط الان؟

دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد،روزی که ردپای به جا مانده، شبيه چکمه های کدخدا بود یکی میگفت : دزد، چکمه های کدخدا را دزدیده ، دیگری گفت: چکمه هاش شبیه چکمه کدخدا بوده. هرکسی به طریقی واقعیت را توجیه میکرد. دیوانه ای فریاد برآورد: که مردم؛ دزد ، خود کدخداست ، مردم پوزخندی زدن و گفتند : کدخدا بهدل نگیر، مجنون است دیوانه است، ولی فقط کدخدا فهمید که تنها عاقل آبادی اوست.از فردای آن روزکسی آن مجنون را ندید وقتی احوالش را جویا می شدند کدخدا میگفت:دزد او را کشته است، کدخدا واقعیت را گفت ولی درک مردم از واقعیت، فرسنگها فاصله داشت، شاید هم از سر نوشت مجنون میترسیدند. چون در آن آبادی، دانستن بهايش سنگین ولی نادانی، انعام داشت....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792