بعد اون اومدیم باهم دوتا سه تا عکس انداختیم
بره شوهرم سوتفاهم شده بود فک میکرد من با اون دوستم الته جداییمون خیلیم طول نکشید کلا یک ماه کات بودیم اون طرفم که فامیل بود تمام اون یک ماهو نبود مثلا یک هفته کلا دیدمش سرجمع بعد که ما ازدواج کردیم با شوهرم
این طرف فامیلمون افتاد مرد
من قبلش ب مامانمو ابجیم گفتم اینو استوری نکنید شوهر من نبینه چون بفهمه ناراحت میشه از دستتون اون فکر میکرد منواون دوستیم
مامانو ابجی منم بدتر لج کردن اومدم طرفو استوری کردن ی عالم قربون صدقش رفتن
شوهرم دید بحثمون شد بعد مامانم اومد مثلا جمعش کنه اومد بدترش کرد یه عالمه توهین کرد به شوهرم جلو خانوادش
بعدم رفت از اون روز به بعد شوهرم خیلی ناراحت شد اصلا عصبیه انگار چون اصلا انتظار نداشت تیک عصبیم داره شبا تو خواب انگار که بهش شوک میزنی دندوناشو تو خواب میکوبه بهم یکی از دندوناش خورد شده تو روش میگم میگه واسم مهم نیست ناراحت نیستم ولی من میفهمم