ببین میدونم شما برای ثبت گزارشات، هدف داشتی، مثلایکیشو که من متوجه شدم این بود که میخواستی بگی درد اون قدرام که می ترسید نیست و نباید ازش ترسید، مثلا اینکه نوشته بودی «الان که دارم این پست رو می نویسم دارم یکانقباض رو ردمیکنم!» واقعا به من هم حس ارامش میداد، میگفتم راست میگه، ادم نباید با پیشفرض «ترس» به استقبال دردها بره.
من فقط حرفم این بود که وقتی مادرا با زایمان هر فرد یکی دو روز پیگیر میشن و استرس میکشن، شاید براشون خوب نباشه. چون باید دید کلی داشته باشیم مثلا تو همین صدروز اخیر ما ده تا زایمان داشتیم، به طور متوسط میشه هر ده روزیه دونه!
.خب ادم اذیت میشه میبینه دوستش داره درد میکشه، خود من که دیگه زایمان هم کردم و سه ماه ازش میگذره، وقتی از گزارشات جزئی مادرا خبردارمیشدم، ذهنم درگیر میشد، دچار استرس میشدم، انگاز یه نیمچه زایمان می کردم، چه برسه به مادری که از دردایزایمان واهمه داره.
البته حرفتم درسته، خودمم یه مقدار احساساتی و استرسی هستم،یه وقتایی انقدر قدر میخوندم دهانم کف میکرد! به خاطر مدل شخصیتی خودم با مدلِ رها که یه دفعه اومد و خبر زایمانشو داد بیشتر حال میکنم.
یا اینکه دیگه وسطا یااخرای پروسه که دیگه ادم داره کم میاره، بیادالتماس دعا بگه
البته دعا کردن هم که فقط خاص همون لحظه زایمان نیست، بالاخره مامانا تو تاپیک ختم سوره قدر، کلی مشارکت کردن و همه این ها یعنی دعا کردنبرای مادری که امروز نوبت زایمانش رسیده
توروخدا از منناراحت نشی باران جان!
خدایی برای همه بچه های تاپیک فوق العاده عزیزی، گزارشم نمیدادی پرپر می زدیم تا زایمان کنی
کلا راحت باشید مامانا، تاپیک خودتونه! هر مدل که دوستدارید پیش برید
اینم بالاخره یه نظر_شخصی# بود!