این تجربه# فامیلمونه که به تازگی زایمان طبیعی دومشو انجام داده.
زایمان اول، ۴۰هفته پر میشه و درد زایمان نمیاد سراغش. بیمارستان میترسونتش و اونم بلافاصله بستری میشه و ماجرای القای زایمان. درد ها شدید وناگهانی شروع میشه و دهانه رحم با سرعت کم، آروم آروم باز میشه تا بعد ۱۷-۱۸ساعت درد ناجوانمردانه القایی، بالاخره پسرش با وزن ۳۲۰۰ به دنیا میاد.
تو این بارداریش خیلی تنبل بود و مدام در حال خوردن طوری که بیشتر از ۲۰کیلو اضافه وزن اورد.
زایمان دوم، بخاطر اصرار ما و ترس خودش از آمپول فشار، صبر کرد تا دردها شروع شه. ولی اینبارم ۴۰هفته پر شد و خبری نبود. با اینکه خیلی فعالیت داشت و بیش از حد به تحرک اهمیت میداد. چون تغذیه شم رعایت کرده بود، میزان اضافه وزنشم نرمال بود.
تو هفته ۳۸-۴۰ دردای پراکنده کاملا قابل تحمل داشت. تو همین فاصله ۲سانت باز شده بود.
تو ۴۱هفته برای بار چندم معاینه شد و ۳/۵ سانت بود. دردا کاملا پراکنده و بی نظم و قابل کنترل. من تشویقش کردم همینجور ادامه بده. ولی چون از nst گرفتن و انتظار خسته شده بود و ۴۱هفته شم کم کم داشت پر می شد. دیگه صبر نکرد متاسفانه. دوباره القای درد شد. این دفعه ۳ساعته زایمان کرد. راضی تر بود خیلی. وزن پسر دوم ۳۱۶۰.
اولین بار بود دیدم رحم یه نفر اینقدر با حوصله عمل کرده.
نتیجه گرفتم واقعا باید به بدن خودمون فرصت بدیم. اگر شرایط جنین نرماله.