2777
2789
عنوان

زندگی من 🥲

509 بازدید | 65 پست

سلام ابجیای گلم 

میخام داستان زندگیمو ب صورت خلاصه بگم .

و اخرش راهنمایی میخام ازتون 

  ممنون ک وقت میذارین 

دوستان من از قبل تایپ کردم لطفا صبور باشین تا کپی کنم 

خواستم یه چیزی رو با شما در میون بذارم چند هفته‌ایه که رژیم گرفتم و با اپلیکیشن "زیره" شروع کردم. واقعاً نتیجه‌گرفتن باهاش خیلی راحت‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردم! 🥑💪

بدون گرسنگی و بدون اینکه غذاهای مورد علاقه‌ام رو حذف کنم، پیش میره. لازمم نیست برای همسرم و بچه ها غذای جدا درست کنم.

فکر می‌کنم این‌طور که دارم پیش میرم، آخر سال با افتخار می‌تونم تیک "لاغری" رو بزنم! 😄

من که شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن 🎉اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

سال ۹۱ عقد کردم 

سال ۹۳ عروسی 

پسر داییم بود اون متولد ۶۸ من ۷۳

دوست نبودیم اومد خاستگاری بدون شناخت دقیق تر بله دادم 

گفتم اهل خیانت و کتک نیس ک برعکس بود 😔😔

گفتم فامیله احترام حالیشه بی حرمتی نمیکنه برعکس شد 

خیلی دعوا داشتیم سر خیانتاش 

هیچی نمیتونس بگه میفتاد ب جونم 

همش تن و بدنم کبود بود 

هم سنم کم بود 

هم میگفتم شرایط بدتر میشه

و هم اینکه فامیلیم نمیرفتم پزشکی قانونی

خیانتاش از همون اولا بود تا همین اواخر

بارها قهر کردم رفتم خونه بابام اما اخرش بعد ی هفته برگشتم خودم

بارها باهاش دعوا کردم

ی مدت اصلا بی خیالش بودم

ی مدت باهاش فقط حرف زدم

اما باز کار خودشو میکرد

سال ۹۵ فهمیدم باردارم گفتم شاید بهتر ش اوضاعمون

اینم بگم ک بارداریم ناخاسته بود

سال ۹۶ دخترم ب دنیا اومد

وقتی دخترم ب دنیا اومد تمام حواسمو دادم ب بچم ولی بازم متوجه میشدم ک خیانتا ادامه داره

نتونستم دووم بیارم بازم همون داستانا 😔😔

تا اینکه ی بار خودش اومد بم گف .

گف میخاستم برم با فلانی رابطه جنسی اما تو فهمیدی بخدا نرفتم


اونجا بدجور شکستم فهمیدم این زندگی زندگی بشو نیس😔

۳ بار طی ۲ ۳ سال اقدام کردم جدا شم  وکیل گرفتم و کاراشو انجام دادم  

اما نذاشتن خانواده ها .

خانوادم با من بد شد فک میکرد کسی زیر پای من نشسته

اما اینطور نبود بخدا .🖤😔

تا اینکه واقعا ی مدت رو خودم کار کردم ولش کردم وانمود میکردم برام مهم نیس اصلا 😔

ولی اذیت میشدم سر خودمو با بازی انلاین گرم کردم اونجا با یکی اشنا شدم کم کم با هم اوکی شدیم از زندگیم گفتم  اونم بام حرف میزد ک زندگی کن. تا میتونی ادامه بده ب خاطر دخترت .

ب مامانم گفتم شکایت کن با مامور بیا بت میدم جهیزیمو . میدونستم ک نمیتونه ازم بگیره اینو گفتم بش .

داداشم کلی حرف زشت بارم کرد

خاهرام گفتن اگه میتونی بی خانواده زندگی کن چون مارو نداری .

پسره فهمید جدا شدم اولش کلی دعوام کرد  بعدش گف. تا جایی ک بشه هواتو دارم .

اولین خونه ای ک رهن و اجاره کردم ب یک ماه نرسید بلند شدم دوباره اثاث کشی .

چون مزاحم خطرناک داشتم .

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
tele