2777

نازبانو #

برای هشتگ "نازبانو" 48 مورد یافت شد.


چالش شعر امروز💖💖💖



"دلبرا خورشید تابان ذره‌ایی از روی تست"
ماه عالم تاب هم ، عُزلت نشین کوی تست

من تمام پیکرم ، مَحصور یک لبخند تو
کعبه ام چشمان تو ،محراب من ابروی تست

تاب مویت  می دهی دیوانه می سازی مرا
صد هزاران مسئله پیچیده در گیسوی توست

مهربانی می کنی با قلب من  ،  چون مادران
ذات نیکو داری واین خصلت واین خوی تست

 بیخود از خود میشوم وقتی بیایم سوی تو
قیل وقال افتد به شهر،مجنون شدن از بوی تست

مژده آمد شاعران را ، چون تویی صاحب لقاء
رقص واژه  در غزل ، از غمزه ی جادوی تست

نازبانو#  


@flfli  

سلام ویدا جان 

برای چالش امروز🌹🌹🌹

البته در مقابل  شعر معروف صائب حرفی برای گفتن نیست❤


"دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است"
دل که آسان می رود ،دلبند کردن مشکل است

چون که خنده پَر زَند از لب به مانند پری
 لب را ، مانوس با لبخند کردن مشکل است

از محبت خار، گل می گردد، اما بیش از آن
دل که رَم کرد از برَت ، در بند کردن مشکل است

جهد کن تا زنده ای از باغ دل ، دل نشکنی
شاخه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است


نازبانو#  

چالش شعر امروز🌹🌹🌹


"در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه"
 که می آیی ،که می مانی ، ز بعد  سالیان یا نه؟

نوشتم یک شبی با تو ، تمام غصه هایم را
نمی دانم ! فهمیدی که دارم غم بجان  یا نه ؟

تو را چون ماه من دیدم درون سینه ی تارم
تصور می کنی من را ، شبیه آسمان یا نه ؟

تو کردی مبتلا من را،  دچار حس دلتنگی
تماشا می کنی دل را بدین بار گران یا نه؟

تو را با سوز می خوانم به بالین پر از زخمم
ترحم می کنی  آیا به من درد آشیان یا نه ؟

زمین ارزانی خوبان ، ببین بار سفر بستم
بگو: پرواز می باید ، از این افلاکیان یا نه؟

نازبانو#  


چالش شعر🌹🌹🌹


"عاقبت یک روز مغرب ، محو مشرق می شود"
عشق مرحم ، بر دل هر شخص لایق می شود

شاعران چون دم زنند از عمر گل در زندگی
عاشقی شرمنده ی نام شقایق می شود

آن که دل را می دهد ، آسان تر از سر بگذرد
عقل هم تسلیم دل ، با دل موافق می شود

ماه رویان بی وفایی می کنند با عاشقان
آخر هر عاشقی سهراب و قایق می شود

تا تَرک برداشت قلبی از شقاوت های غم
این دل بشکسته کِی مانند ِسابق می شود؟

پرده  گر بر دارد از سِرِّ دل هر مُدّعی
 صد هزاران دل پریشان حقایق می شود

نازبانو# 
 

“دلم را بردی اما ، ناگهان آن را رها کردی”
مراخواندی به آغوشت از آغوشت جدا کردی

سپردم دل به چشمانت شدم لیلای دوران ها
ولی مجنون ترم گویا، به عشقت مبتلا کردی

تو خواندی از وفاداری از این که تا ابد هستی
اگر فکر  گذر  بودی ، چرا عمرم فنا کردی؟

 که وردت بود یک روحیم جدا از جان یکدیگر
نماندی بر سر عهدت ، مرا درد آشنا کردی

مهاجر بودی و خسته ،دمی گفتی بیاسایم
نشستی در درون دل چه آشوبی به پا کردی

من خوش باور عاشق که دل دادم که دل بستم
نفهمیدم که مهرت را به صد رنگ و ریا کردی

شدم بازیچه ی تقدیر اسیر عشق و ناکامی
مرا درمانده ی شهری تو شبگرد و گدا کردی

خیال خام و دل بستن به رویای شبانگاهان
به ظاهر همدلم گشتی تو جورت را خفا کردی

به سر سودای عشقت بود که حراج دلم کردم
بسوزد خانه ت ای جان که راهت را سوا کردی

نازبانو#  

 

@flfli        

شعرچالش امروز🌹🌹🌹


"شبی با بید می‌رقصم، شبی با باد می‌جنگم"
که گویم ای عزیز من ، برایت سخت دلتنگم

اگر آرام و خاموشم،به دل طوفان غم دارم
زبان بستم به این دردم؛شبیه کوهی از سنگم

برای ماندن با تو ،  هزاران فتنه ها کردم
همه دیدند مَکَرم را ،شدم شُهره به نیرنگم

ملامت ها شدم با تو به این حس شرارت بار
نفهمیدند دراین عشقم که من یکرنگ یکرنگم

سفر کردی و بُردی تو تمامت را ز کوی من
چگونه عطرِ یادت را بگیرم سخت در چنگم

به امیدی که می آیی دخیل جاده ها ماندم
شکستم پای رفتن ها ،شدم لنگان و می لنگم
 
به احوالِ غریب خود  ترحم می کنم بر دل
چنان هق میزنم با دل ، خودم از سوز آهنگم

از آن روز و از آن لحظه لبم با خنده می گِرید
 نوشتن از غم و ماتم ، شده آیین و فرهنگم

نازبانو# 

شعر چالشی امروز🌹🌹🌹


بغضِ گلدان لبِ پنجـره را چلچله‌ها می‌فهمند
پیچش عطر تو افتاده، مراسلسله ها می فهمند

لرزش اشک بجا مانده ز سوز دل ماتم زده ها
متحیر شده ی درد و غم  زلزله ها می فهمند

هی زمین خوردم و گفتم که بزرگ است خدای
گره افتاده به دندان ،مرا مسئله ها می فهمند

آتشی بودم و سوزان به دل مبهم شب
تِل خاکسترم و درد مرا قافله ها می فهمند

عشق من نقل و نبات دهن و لب ها شد
طبل رسوایی احوال مرا ولوله ها می فهمند

آن قدر خیره شدم، کوی تو مدیون من است!
نسبت جاده به چشمان مرا فاصله ها می فهمند

 واژه از سوز دلم ناله ی تلخی زد و رفت
گنگی شعر مرا،حوصله ها می فهمند

نازبانو#  


شعر چالش امروز🌹🌹

"باران کمی آهسته‌ تر، اینجا کسی در خانه نیست"
بر گِرد بام دل نرقص ،این خانه را مستانه نیست

امشب بزن با سوز  نِی، حال خرابم دیدنی ایست
ساقی شکسته جام خود، میخانه را  پیمانه نیست

 آتش به جانم می زند ، در واپسین سودای خود
 در بی کسی جان میدهد، در بزم شنع، پروانه نیست

با خود غریبی می کند ، آرام جانی رفته است
آواره ای در کوی خود ، آواره را کاشانه نیست
 
با وَهم جانم گفتنش،صد باره می خواند ز جان
باور نمی دارد ، کسی ! در کنج این ویرانه نیست

گر با سکوت واژه ها ، از سِرّ دل گویم عیان
بر روی لب هایش دگر آن خنده ی مستانه نیست

حالا به حکم دل کسی ،سر را نمی بازد به عشق  
مجنون ها عاقل شدند، دیگر دلی دیوانه نیست

این شاعر درد آشنا، همواره می نالد به غم
در لا به لای شعرخود ، با دردها بیگانه نیست

نازبانو#  



شعر چالش امروز🌹🌹🌹


"خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران"
پنهان نمی توانم ، تا می رسی خرامان

هر صبح در نمازم ، می خواهم از خدایم
ایمن کند دو چشمت ، از چشم بد بخواهان

مدهوش هر نگاهت،سر گشته ی نوایت
با عطر دل فریبت، دل می بری چه آسان

حالا که بذر عقشت ، افکنده ای تو در دل
من غرق در تمنّا ، در  سینه ام بباران

ای لا مروت عشق، ترکم نکن به نیمه
با من شروع کردی، با من برس به پایان

من با کدام واژه ، در حسرتت بنالم
در خواهشم تماشا،این دست و این گریبان

ترسم بیایی آن روز، دل را خزان ببینی
چون آشیان نبندی در شاخه های عریان


نازبانو#  

"از تو می گویم، فضای شعر زیبا می شود"
واژه ها با عطر تو خوب و فریبا می شود

در خیال عاشقم پر می زنم تا کوی تو
با تو کابوس شبم، تعبیر رویا می شود
 
چون نسیمی دل گشا، دل می بری از باغبان
بلبل هم با دیدنت،سرمست وشیدا می شود

ناز چشمی میکنی، با ناز می خندی به من
راز لبخندت برایم ، صد معما می شود

تارکِ دنیای خویشم با خیال بی کسی
صورت چون ماه تو تصویر شبها می شود

گاه میخوانم تو را همزاد دشت و لاله ها
گاهی هم  چشمان تو آئینه معنا می شود

دین ودل یکجا به یغما می بری در یک نگاه
چون قمار عاشقان با عقل سودا می‌شود

عهد می بندم به دل، با دیدنت گیرد قرار
دل که می بیند تو را، غرق تمنا می شود

بارها تکرار عشقت می کنم'، اما  دلم
مشق خود گم میکند، محو تماشا می شود

ناخدایی نابلد هستم که از درماندگی
دل به دریا می زند راهی دریا می شود

شهریاری می کنم در شعر خود با عشق تو
مصرع پایانی ام عشق ثریا می شود
 
نازبانو#  

داغ ترین های تاپیک های امروز