گاهی نفس، به تيزیِ شمشير می شود
از هر چه زندگیست، دلت سير می شود
گويی به خواب بود، جوانیِمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دير می شود
كارى ندارم اينكه كجايى، چه ميکنی
بی "عشق " سر مکن که دلت پير می شود
قیصر_امین_پور
.
.
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن !
گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکن !
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم ... بشنو و باور مکن !
عشق اگر افسانه می سازد که در زندان دل
چند روزی میهمانم ، بشنو و باور مکن !
در جواب نامه فرهاد اگر شیرین نوشت:
"با همه نامهربانم" ، بشنو و باور مکن !
گاه اگر در پاسخ احوال پرسی های تو
گفته بودم شادمانم ، بشنو و باور مکن !
سجاد_سامانی