صدایم کن مرا همچون خیال نم نم باران
مرا هر دم بخوان
سکوتم را به آوازی بلند از عشق بی پایان
بخوان و یاد من باش و بگو با من
بگو تنهایی یک مصرع تنها
غزل های نگفته از سکوت سینه ی شبها
صدایم کن مرا
آن دم که خورشید از افق می آید و ..
می گستراند نور خودرا بر رخ تاریک شبهای غبار آلوده ی این شهر
و بلبل می نوازد چه چه خود را برای یک گلی
جدا مانده ز گلدانی که زندان است
صدایم کن به شور شعر نیمایی
به شعر عاشقی
به شعری از دیار سعدی و حافظ
و یا شعری به یاد شهریار شعر ایرانی
صدایم کن بگو هر دم
به آوازی بلند از عشق بی پایان
زهرا