احساس تنهایی پوچی میکنم شوهرم خیلی اثرگذاشته روم،خیلی خودمو کشتم تا متوجه بشه من حساسم نیاز ب توجه دارم محبت دارم اونم فهمید درک کرد اما فقط ۱ماه نهایت ۵هفته یا ۱هفتع بعدش کارخودشو میکنه،واقعا احساس میکنم من نباشم حتی خوشحالم بشه شاید من از روی کمبود توجهش بعده ۱۰سال با ی پسر چت کردم البته با عذاب وجدان زیاد و شوهرم خبر داشت کلا یشب بود ک صبح شوهرم مچمو گرفت،حتی اون پسرم ب شوهرم گفت من بهش گیر دادم و گفت گناه داره بهش محبت کن زنتو درست نگهدار،خلاصه بعد اون ۱ساله شوهرم همش میگ اونو اون پسر اسب داش اسلحه داشت خلاف بود فیلمشو نشون داد بهم از اون موقع ک دیده همش ب مسخره اینارو میگه بهم میخنده،مثلا بگم یچیزمیخوام میگ اون برات فراهم میکنه حتی بهترشو میخنده،واقعا داغونم ۲تا بچه دارم،وگرنه خودمو میکشتم ،حس میکنم اخر دنیا یعنی الان
خب عزیزم به نظر خودت کارت اشتباه نبوده؟؟ من نمیخام سرزنشت کنم ولی خب طرز فکر شوهرت ونسبت به خودت عوض کردی حق بده بهش ک بهت گیر بده یا باکنایه حرف بزنه باهات،حالا باید قلق زندگیتو یاد بگیری ودل شوهرت وبدست بیاری، یا هم ک دراخرین مرحله اگه خاستی جداشو که من اصلا این کارو پیشنهادنمیکنم، بازم صلاح مملکت خویش راخسروان دانند