به خاطر سقفی که نبوده روی سرت
برای چاقوهای شکسته در کمرت
برای آنها که وصلهی تنت شدهاند
برای خاطرههایی که دشمنت شدهاند
به خاطر غزل گیر کرده در دهنت
برای مردهی جامانده توی پیرهنت
برای آنها که در تنت مرور شدند
به خاطر آنهایی که از تو دور شدند
به خاطر همهی گریههای نیمهشبی
خدای گمشده در چند جملهی عربی
برای خاطر شعر-این دکان رنگ رزی-
برای این ادبیات فاخر عوضی
برای بالا آوردن جنون تنت
برای قهوهی سرد و غذای شب مانده
برای دیدن صدبارهی پدرخوانده
به خاطر تنهاتر شدن... برای جنون
برای این سرگیجه ...برای غلظت خون
برای یک بشقاب اضافه موقعِ شام
برای یک شبح قوز کرده در حمام
برای کندن این زخمهای بیتسکین
بهخاطر بیداری، به خاطر کافئین
برای چاقو دادن به دستهای جدید
برای دوست شدن با شکستهای جدید
برای رد شدن تانکها... برای تفنگ
برای خوردن قحطی، برای دیدن جنگ
برای رد شدن از روی نعش کودکها
برای آمدن بمبها و موشکها
به رقص مرگ میان تنت ادامه بده
نفس بگیر و به جان کندنت ادامه بده ..