می خواسـتم قرارِ دلم باشـی و نــشد...
آرامِ روزگــارِ دلــم باشــی و نـشــد...
دل کــــندم از تــــمام جهانم به غــــیرِ تــو...
تا صاحـب اختیارِ دلـم باشی و نشـد...
رفتم به سمـــت هرچه که گفتی به ایـن امید،
کـه چشــم انتظـارِ دلم باشی و نشــد...
عمرم خلاصه شد بـــه زمستان و دوری ات...
تا آخـرش بهــارِ دلـم باشـی و نشــد...
شاعر شدم... که بعـــد غزل های هر شـبم،
گاهی تو هـم دُچارِ دلم باشـی و نشـد...
حسرت به دل شدم که پس از این همه خیال،
یک شب کمی کنار دلم باشی و نشـد
💎💎