تنها میان یک شب سرد بهاری
من بودم و یک دل سراسر بیقراری
از نسل بارانی و من در حسرت تو
تا اینکه روزی بر کویر دل بباری
یک عمر از تنهائی شبها سرودم
از این همه دلواپسی، شب زنده داری
اینجا کسی با بغض تلخم آشنا نیست
دلخسته ام از این همه بی اعتباری
شبها کنار آسمان بی ستاره
آنجا منم، یاد تو و شب زنده داری
یاد تو و آن لحظه های با تو بودن
بوسیدن و آن عکس های یادگاری
در انتظارم تا بیایی مهربانم
تا غصه را دست فراموشی سپاری
تا چشمه ی طبع "غزلبانو" بجوشد
من عاشقی دیوانه ام از عشق، آری
غزلبانو#