آمدے نازڪنان گل به تماشا برخاست
از گل اندامے تو بلبل شیدا برخاست
باز شد پنجره ے چشم تو بر ساحل دل
موج چشمان تو را دیده و دریا برخاست
هیچ ڪس جز تو به داد دل تنها نرسید
نظرے ڪردے و این مرد غزل ها برخاست
گرچه دل تازه به چشمان تو مومن شده بود
همه گفتند ڪه یک ڪافر از اینجا برخاست
ڪاش با آمدنت حرف غزل تازه شود
تا بگویند ڪه از دامن رویا برخاست
مے روم تا ڪه تبم سرد شود برگردم
این چه طبعے ست ڪه از عالم بالا برخاست..