خواهش میکنم...
راستش من18سالم بود که ازدواج کردم خیلی زیااااااد هم همدیگر و دوس داشتیم زبونزد بودیم1جورایی
۲سال بعداز ازدواجم لباس ..... زنونه پیدا کردم کلی گریه زاری قهر دعوا راه انداختم اول بهم گفت داری تهمت میزنی این بره خودته حتما بعد هم گفت باد انداخته بود تو تراس من فک کردم بره اوست اوردمش داخل تازه ازدواج کرده بودم وابسته بودم نمیشد1هوو دل بکنم ب ناچار گولش رو خوردم ولی همیشه دل چرکین بودم اون فکر گولم زد اما من فقط گذشت کردم بخاطر هر2مون ک کاش نکرده بودم چند سال از اون قضیه گذشت متوجه رفتارهای آزار دهنده شدم باز حالا این وسط ب قدری هم ب من محبت میکرد و برام کادو میخرید ک باورتون نمیشه هرکس هم جای من بود قسم های دروغینش رو باور میکرد خیلی سعی کردم مچش رو بگیرم و بالاخره موفق شدم بعداز چندسال جالب اینجا بود که این همون زنی بود ک لباسش رو از خونه م پیدا کردم 💔و درد اینجا بود ک هم شوهر داشت همو بچه داشت😔و جالب ترش اینجا بود ک ب من میگفت شوهرت خیلی تورو دوست داره منم خیلی شوهرتو دوس دارم یا جدا شو با قبول کن 3تایی باهم زندگی کنیم😔البته منظورش این بود من رضایت بدم اون از شوهرش جدا میشه و باشوهر من ازدواج کنه...
اینا ک گفتم 1ذره از بلاهایی بود ک من کشیدم ولی همین خانوم باعث جدایی مون شد 1مدت بعد هم گم و گور شد من حق طلاق داشتم و خودم جدا شدم....