سلام
من و همسرم خیلی خیلی باهم خوب بودیم
وضع مالیمون خوب نیس ولی احترام و عشقمون ب هم تغییری نکرده
البته بعد از پشت سر گذاشتن کلی مشکلات با خانواده شوهر و بخصوص مادر شوهر
و رو شدن دستشون پیش همسرم ، ک حالا تقریبا س ساله ما ب ارامش رسیدیم
حالا ما با خانواده شوهر رابطه داریم
ولی وقتی من باردار شدم یا وقتی تهدید ب سقط بودم نه بارداریمو تبریک گفتن و نه حالمو جویا شدم
شوهرم هم کلی ب دل گرفته بود
و میگفت دیگه حق نداری سراغشونو بگیری
حالا ک روز مادر رسید بهم زنگ زد ، سر کار بود خونه نبود
میگه ب مادرم زنگ زدی ؟؟؟
گفتم نههه
گف باشه خدافظ
و ب من تبریک نگف
تلافی کرد
ولی واسه من ک کم محلی میکردن تلافی نکرد
صبرم
تحمل نداریمون
سختیامون
فشاری ک خانوادش ب ما میوردن
همه اینا هیییییچ حساب شدن
مادر پسرشم
دومی هم تو راهه
مستحق ی تبریک خشک و خالی نبودم