2777
2789
عنوان

💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔

80 بازدید | 6 پست

خالم کوچیکم به خاله بزرگم و دایی بزرگم اینا گفته بیاین باهم بریم جلفا فقط به ما نگفته

دو روز پیش زنداییم زنگ زد به مامانم گفت شما هم بیاین.. مامانم گفت ممنون از خبرت ولی معلوم نیست بیایم یا نه..

حالا فردا قراره برن جلفا

منو داداشم هی از مامانم میپرسیم که میریم یا نه هی میگه معلوم نیست نیم ساعت پیش ازش پرسیدم کی وسیله هامونو جمع کنیم گفت حالا از کجا میدونی ماهم قراره بریم

خیلی دلم گرفته

اون از خالم که تا الان دوبار با کاراش بدجوری دلمو شکونده

اینم از مامان بابام که با کاراشون آدمو ناراحت میکنن

بخدا الان شر شر اشک میریزم

چرا خوشی به ما نیومده

اونا میرن خوش میگذرونن

ما اینجا میمونیم تو این چاردیواری

این انصاف نیست..

دختر خالم همه‌ رو دعوت کرده نامه فرستاده به ما نداده😂 از حسادتش بیخیال با خودت مهمی یکم بگذره میفهم ...

الان ما میتونیم بریم چون زنداییم گفته خودش

مشکلم مامان بابامن

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

حتما مامانت توقع داشته خالت دعوت کنه حالا غرورش نمیذاره برید

با خالم حرف زدن دیروز

مامانم هم رک بهش گفت که چرا به همه گفتی به ما نگفتی

اونم الکی روح داییم قسم خورد که به روح فلانی اون موقع شما رفته بودین فلان شهر

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز