راز دلم را میکنم امشب حکایت ای خدا
زین بندگان و از خودت دارم شکایت ای خدا
گفتنی سخاوتمند و مهرم همه شامل شود
ماندم ولی در حسرت مهر و سخاوت ای خدا
گفتی اگر نیکی کنی مهرت به دل ها افکنم
نیکی بکردم من ولی دیدم عداوت ای خدا
گفتی که هرکس رو من بخواهم هدایت میکنم
اما من غمدیده را کردی هدایت ای خدا ؟؟؟
گفتی اطاعت کن زمن تا یاریت هردم کنم
یاری ندیدم گرچه من کردم اطاعت ای خدا
گفتی که عزت میدهم بر بندگان مومنم
جایش به من گفتی بکش درد حقارت ای خدا
گفتی گناه است ای بشر ظلم و ستم بر یک یتیم
اما ستم کردی به من اینهم گناهت ای خدا