2777

دردودل #

برای هشتگ "دردودل" 20 مورد یافت شد.

#دردودل


دیشب یه حرفهایی شنیدم که قشنگ احساس کردم نصف شدم. جالبه، شب با خودم میگفتم جیران چرا حرص نمیخوری؟ چرا گریه نمیکنی؟

هی به خودم فرصت دادم خشمم بیاد بیرون

هی خواستم روضه بخونم که گریه کنم

نشد که نشد.

میدونی قشنگ حس کردم انقدر سر شدم که نمیتونم غصه بخورم. 

اصلا باورم نمیشه دارم این روزها رو به چشم میبینم. ولی خب دارم میبینم. 

از آدمی که حس میکردم استخونام از سرما میلرزه، بهم خیانت شده، رسیدم به آدمی که شب ساعت ۲:۳۰ که داشتم تلاش میکردم روضه بخونم و گریه کنم میگفتم خب فردا برای پیشرفت کار خودم چی کار میتونم بکنم؟☺️ 


با خودم گفتم خدایا عمر طولانی بده جبران بشه این روزها. 

همین. 


میدونی، من بازی دنیا رو بلد نبودم. نمیدونستم اگه من گرگ رو نمیخورم دلیلی نداره گرگ هم منو نخوره. 


حتی دلم نمیخواد پیش تراپیستم برم. حرف زدن سنگینم میکنه. میخوام سبک باشم. دارم به شدیدترین شکل رژیم میگیرم و وزن کم میکنم، میخوام از شر همه اضافه ها خلاص شم. میخواد آدم اضافه باشه، میخواد چربی اضافه باشه،.... دلم سبکی میخواد. نای حرف زدن از چیزی که داره بهم میگذره ندارم. 



شوهر من آدمی نیست که زیاد لی لی به لالای آدم بذاره، میگفت جیران هر کدوم ازین اتفاق ها برای اینکه یه آدم رو از مدار زندگی حذف کنه کافیه. البته که بعدش هم گفت خب تو باید تلاشت رو دو برابر کنی تا این سختی ها رو بگذرونی و به هدف خودت هم برسی😅


منم سرتق وایستادم، میگم میخوام کارهای نشدنی بکنم. 


کروکودیل هم پوستش از من نازک تره. 

چی کار کردی با من خدا؟؟؟؟ 


بعد میشینم میگم روحی که زندگی سخت رو انتخاب کرده، حتما رسالتی بر دوش خود میدیده🤣

آره،  باشه 🤭



یه روزی، با تمام وجودم، به پشتوانه رنج هایی که کشیدم برای بچه هایی که تو سن کم بی پناه میشن، کاری میکنم. 

گاهی آدمها سرپناه دارن، اما ......


خوب بود این مردم،دانه های دلشان پیدا بود.

میپرد در چشمم آب انار، اشک میریزم.

مادرم می خندد........

حس میکنم یکی واسمون دعا گرفته حال هردومون افتضاسحس میکنم یکی واسمون دعا گرفته حال هردومون افتضاس امروز اومد گفت خوبی

بهش اول حقیقتو گفتم گفتم نه 

گفت چرا

بخاطر اینکه حالش بد نشه 

استیکر خنده گذاشتمگفتم الکی گفتم 

این پیامو فرستادم یعنی همزمان فرستتادیم 

اینم گفت نه راستش

با کلی التماس گفتمتو چته گفتنمیدونم چند روزه انگار بی حوصلم اعصاب ندارم

دقیقا همینی گفت که منم هستم حالا چیزای دیگه هم تو منم هست ولی خب چون خودش اینجاس یعنی تو نی نی سایته دلم نمیخواد بگم ولی بهش گفتم داری چیزای دیگه رو پنهون میکنی همونارو منم دارم 

حرفی نزد 

خیلی همووو دووووست داااریم خییلییی عاشق همیم ولی خب هردومون یه جوری شدیم

نمیدونمچه قدر اعقاد دارید به دعا و طلسم ولی کااامل معلومه 

اینطوری بگم به همتون اونایی که منو میشناسن یه دختر شادپرانرژی میشناسن ولی الان اونقدر خراااااب شده حالم که یه هنفری وصل کردم به کامپیوتر دارم اهنگ گوشمیکنم خودمو اروم میکنم ...

نمیدونم چمه یعنی هردومون نمیدونیم چمونه اصلانمیتونم از حالم توصی کنم  فقط میتونم بگم تو عمرممممممم اینطوری نبودم ...

شبا به زور خودمو خواب میکنم سعی میکنمچیزای خوب فکر کنم 

این حالتمم یهویی هست مثلا اینکه الان حالم بده شاید یک ربع دیگه حالم خوب باشه نمیدونم چمههههه ...یکی میگن گیجه ...الان دقیقا اون گیج منم !!!

دردودل#  

فاطمه#

مسخره و طولانی هست کسی نمیخونه، منم پیشنهاد نمیکنم بخونین :) 

همیشه تا جایی که یادم میاد گوشه گیر و تنها بودم ، البته بشدت تنهایی طلب هستم

کم کم حس تنهایی و درک نشدن خسته ام کرد تا اینکه افسرده شدم و گریه ...

افسردگی باعث شد بفهمم چقدر به معنای واقعی کلمه تنها بودم و هستم چقدر درک نشدم، چقدر کم حرف میزنم چقدر غمگینم و حتی خنده هام هم یادم رفته، راستش قبلش فکر میکردم همه این چیزا طبیعیه

(البته معنای تنهایی برای هر کسی متفاوته من تنهایی خودم رو پایینِ نوشته‌ام، معنا میکنم)

 ولی به جایی رسیدم که دوست دارم یکی دستم رو بگیره، احساس میکنم گریه های اخر شب نیاز به یه شونه دارن، وقتایی که از استرس دلدرد میگرم شاید فقط یه بغل مرحم باشه، یه مدت از سکوت بی نهایت، و صدا های تکراری داشتم دیوونه میشدم و تمام چیزی که میخواستم شنیدن یه صدای جدید با یک لحن عاطفی بود...

من دلم از همه پره، از خانواده چون مهر و محبتی که شاید بی ارزش ترین کار دنیا دیده بشه رو نصیب بچه شون نکردن، میدونم تقصیر کسی نیست مشکل از روز تولده مشکل اینه که پا به این دنیا گذاشتم، مشکل از زندگیه، این قدر گیج و گم هستم که نه میتونم بخوابم و نه به فعالیت روزانه ادامه بدم

دیگه اصلا رویا ها و ارزو های انچنانی قبل رو ندارم دیگه به جز آرامش هیچی از زندگیم نمیخوام

فقط دوست دارم کسی که مثل خودم باشه رو داشته باشم

 خودِ خودم باشه :))

یکی که بیاد برای همیشه، بین این همه ادم درکم کنه و شبیه من باشه یکی که تمام تنهایم رو پر کنه.

یکی که بیاد تا ابد باهم تنها باشیم :)

_من بشدت درونگرام از بیرون رفتم و حرف زدن با ادما بدم میاد، بیشتر توی اتاقم هستم کم حرف میزنم و کلا با ادمای خیلی کمی هم ارتباط دارم، همیشه خودمم و خودم این یعنی تنهایی البته از نظر من:)


*اینا رو اینجا گذاشتم چون جایی دیگه نداشتم که بنویسم یا بگم.

همین!

دردودل#  

که با وجود داشتن امتحان نهایی تو اینستا و اینجاست

اما خب من تازگی کرونام خوب شده هنوز باقی خانواده بیمارن کلی کار رو دوش منه غذا و سوپ و دمنوش و ابمیوه و..

انقدر زدعفونی کننده و وایتکس زدم ب دستگیره ها و ظروف دستام خشک شده

مدیر هم نمیفهمه ممکنه ناقل باشم

لعنت بهشون

الانم نمیتونم برم سر درس 

خسته نیستم اما کلافه ام

با همسرمم دعوام شد

چون بهم گیرداده بود امسال باید قبول شی اونم کجا ؟دانشگاه مشهد تل بتونیم باهم اونجا زندگی کنیم

منم کلی بخاطر پر توقعیش باهاش دعوا کردم اخه تو چهار ماه با پایه صفر و ارامشی که نیست چطور

و کلا حالم داغونه

دردودل#  

من ۱۸ سالمه متاهل و کنکوری 

حس بدی دارم ازینکه هزینه هام با خانوادمه حس بدی دارم وقتی میرم خرید جهیزیه و از کارت پدرمادرم خرید میکنم 

حس میکنم سربارشون هستم امروز به مامانم گفتم دیگه نمیخوام برای جهیزیم خرید کنم تاکنکور قبول شم مشغول یه کار پاره وقت بشم خودم برای خودم درامد کسب کنمو باقیشو بخرم

اما نه اونا قبول میکنن و ن من امیدی به قبولی کنکور امسال دارم

پدرمادرم خیلی دستودلبازن و بی منت خرجم میکنن بدون سواب که چرا گرون میخزی چرا اینو میخری چرا اونو میخری

و... اما بازم حس بدی دارم

پول خواستن از همسرمم برام برابر با مردنو زنده شدنه 

چقدر سخته شاغل نباشی 

چقدر سخته نتونی کادویی که دلت میخواد برای خانوادت بخری

و چقدر سخته که جای درس خوندن انقدر بیشعور باشی که توی مجازی باشی

دردودل#  

من کنکوری ام

خونمونم بشدت پرسروصدا به لطف خواهرکوچیکم

و هی مهمون میاد

امروز خیر سرم میخواستم درس بخونم 

مهمون اومد

صدای تلویزیون تا اخر باز

در ورودی هم از اتاق منه چون در سالن خرابه

هی میانو میرن

حالم داره بهم میخوره کاش ادم بمیره تو این برزخ گیرنکنه

دردودل#  

دردودل#  

سلام 

از وقتی کرونا اومده (نزدیک یک سال) انگشت شمار بیرون رفتم 

دلم برای فامیلا تنگ شده😭

از نظر روحی داغون شدم داغون 

همش ی حسی گلومو خفه میکنه 

هرچی به خانوادم میگم تو کتشون نمیره 

البته لازم به ذکره ک پدرم اصلا رعایت نمیکنه و کلا بیرون از خونس و مادرم و خواهرم هم بخان میرن 

دیگ دلم میخاد کرونا بگیرم ولی هر روز از خونه درام 

من امثال کنکوری ام

با تمام وجود داشتم میخوندم

اول که یه کرونای سخت گرفتم

بعدم مادرم ناخواسته بارداربود و زایمان کرده الان 

سرم داره از صدای حیغای بچه میترکه

مامانم خیلی درد داره

کلی کار رو دوشمه

منم و درسای مونده

دلم میخواد بمیرم

مدام گریه میکنم

نمیتونم با بچه کناربیام

من امثال نیاز به ارامش داشتم ب اینکه کاری نباشه فقط بخونم😪

دردودل#  

داغ ترین های تاپیک های امروز