#به# یاد#تو
#قسمت_دهم
دخترم اگه من چیزی میگم بخاطر خودته نمیخوام بیشتر از این عذاب بکشی.
-ممنونم مامان که درکم میکنی.
مامان دیگه حرفی نزد.
منم صبحانه مو خوردم رفتم بالا لباسامو عوض کردم.
مانتو پاییزه باشلوار مشکی پوشیدم با شال مشکی
یک خط چشم نازک زدم با یکم ریمل یک رژ کم رنگم زدم.میخواستم روز اول یکم رسمی تر باشم آخه
نمیدونستم محیطش چطوریه.
از مامان خداحافظی کردم سوار ماشین شدم
به آدرسی که برام اس زده بود نگاه کردم.
بالا شهر بود راه افتادم بعد ۲ ساعت تو ترافیک موندن و اشتباه رفتن پیداش کردم.
-اوه عجب جایی شرکت زده معلومه وعضشون خیلی خوبه.
به برج روبروم خیره شدم یعنی من میخواستم اینجا کار کنم.
تو آیینه ماشین خودمو چک کردم که همه چی مرتب باشه.
رفتم سمت ورودی.
نگهبان که دید دارم به اطراف نگاه میکنم صدام کرد.
-خانم با کدوم شرکت کار دارید.
-با شرکته اطلس کاردارم.
-برید طبقه ی ۹.
-ممنونم.
وارد اسانسور شدم. نفس عمیقی کشیدم.
اسانسور تو طبقه ی 9 واستاد.وارد راهرو شدم .به در مربوط به شرکت رسیدم در زدم.
یک مرد میان سالی درو باز کرد.رفتم تو.
تو دفتر شلوغ بود انگار خیلی ها برای استخدام امده بودن.
رفتم سمت منشی.
-سلام من با اقای زمانی کار دارم.
منشی سرشو بالا اورد .اینقدر ارایش کرده بود که نفس نمی تونست بکشه.
-اینا همه با اقای زمانی کار دارن اگه ثبت نام کردید بشینید تو صف.
ولی خودشون به من گفتن بیام.
-ببین خانم وقت منو نگیر.اینا همه سفارش شدن وگرنه شرکت ما اینقدر معتبره که کسی رو که همین جوری
ثبت نام نمیکنه بشینید تا نوبتتون بشه.
انگار داره ازمایشات اتمی انجام میده میگه وقتمو نگیر.
رفتم روی یکی از صندلی ها نشستم.
چند ساعت بود که اینجا بودم. همه می رفتن تو اتاقو بعد چند دقیقه میامدن بیرون.
به ساعت نگاه کردم.تقریبا ساعت 1 بود از جام بلند شدم.دیگه حوصلم سر رفته بود.
به طرف منشی رفتم.
-ببخشید خانم کی نوبت من میشه.
- هر وقت صداتون کردم.
-لیستو نگاه کنید ببینید کی نوبت من میشه.
با اکراه به لیست جلوش نگاه کرد.
-فامیلتون.
- رضایی.
- اسمتون تو لیست نیست.
- یعنی چه مگه من مسخرتونم.4 ساعته اینجا نشستم.
- به من چه خانم حتما قبلا ثبت نام نکردید.
-من که بهتون گفتم خود اقای زمانی گفتن بیام.
-من نمی دونم من طبق لیست میفرستم تو.
-همین حالا باید اقای زمانی رو ببینم .
-نمیشه.
-خوب گوشاتو باز کن همین الان اون گوشی رو بردار بگو من اومدم وگرنه ممکنه پشیمون بشی.
یکم با دلهره نگام کرد منم که از عصبانیت داشتم منفجر میشدم.
گوشی رو برداشت زنگ زد .
-ببخشید مهندس خانم رضایی امدن.
بله حتما.
رو به من کرد وگفت:بفرمایید خانم.
بهش چپ چپ نگاه کردم سمت اتاق مدیریت رفتم .هنوز از عصبانیت داشتم میتر کیدم.
در زدم رفتم تو یک نفر از همون مراجعه کننده ها داشت باهاش صحبت میکرد.سلام کردم.
-سلام خانم رضایی لطفا بشینید الان کارم تموم میشه.
-روی مبل نشستم.چند دقیقه بعد کارش تموم شد اون اقا هم از اتاق بیرون رفت.
-خوب خوش امدید زودتر منتظرتون بودم گفتم حتما نمیاید.
-من الان 4 ساعته اون بیرون نشستم اگه به منشی تون اطلاع میدادین بد نبود.
-من واقعا شرمندم .نباید این اتفاق میافتاد مطمعن باشید تو بیخ میشه.
ولی فکر کنم شما مقصرید که بهش نگفتید .
من بازم معذرت میخوام .
خودتون که میبینید که سرم چقدر شلوغه کارای شرکت از یک طرف استخدامی هاهم
ازیک طرف باز خوبه شریکم امده کارای ساختمونا رو داره انجام میده از طرف پروژه ی جدید ی که پدرم بهمون
واگذار کرده خیلی تحت فشاریم باید نقشه ها رو زود تر اماده کنیم.
شرایط حقوقم تو قراردادتون امده میدونم خیلی زیاد نیست ولی موقتیه
اشکالی نداره میشه درباره ی شرایط کاری صحبت کنید.
بله راستش ساعت کاریه اینجا شامل شما نمیشه بخاطر دانشگاتون ساعتا رو بعدا هماهنگ میکنیم از لحاظ
لیا قتتون بیشتره ولی فعلا همینه.
به قرارداد نگاه کردم.
حقوقش کم که نبود زیادم بود برای منی که سابقه کاری نداشتم خیلی خوب بود.
-خوب اگه امضا کنم کی باید کارو شروع کنم.
-اگه نظر من بود همین الان ولی چون خیلی بیرون معطل شدید فردا صبح زود.
گفتم که کارا خیلی عقبه.حتی اقای احمدی و خانم ارین هم از امروز مشغول شدن.
امروز باهاشون اشنا بشید از فردا صبح بیاید سر کار.
قراردادو امضا کردم.
از جام بلند شدم.
-اگه دیگه کاری ندارید من برم.
- خواهش میکنم .خیلی خوشحالم که همکاری با ما رو قبول کردید.وبازم بخاطر اینکه معطل شدید عذر میخوام.
خواهش میکنم با اجازه.
از اتاق بیرون امدم.اقای احمدی دم در بود.
-سلام
-سلام بیتا خانم خوبید.قراردادو امضا کردید.
-بله امضا کردم فرشته خوبه.