۵سال به تمام معنا زجر کشیدم ،کتک خوردم ،نابود شدم،کلی دوا و درمون و بستری ولی دکترا آب پاکی رو ریختن رو دستمو گفتن درمون نداره و به مرور بدتر میشه
الان ی ساله جدا زندگی میکنیمو قصدم جداییه با کلی درد و غصه
از علائمش شک داره همه میخوان بکشنش یا چیز خورش کنن
مادر و زن و خواهرم براش فرقی نداره همه
توهمات شنیداری شدید
رفتارعجیب و ترسناک
بمیرم براش خودشم خیلی زجر میکشید ،ولی بارها سعی کرد منو بکشه ولی خب دست خودش نبود