تورو قرآن نکنند ،من هرشبم گریست
همسرم به تمام معنا زجر کشید و گریه میکرد که تنهام نزار
ولی وقتی شب با چاقو میاد بالا سرت که تو ،تو خواب داری بهم خیانت میکنی،وقتی سرکارنمیرفت و منو به باد کتک میگرفت که چرا میخوابی با من بخواب با من بیدارشو،بیرون نرو،حرف نمیزد ،غذا نمیخورد
منم هرشب دارم میمیرم،کلی حکم جلب و زندان دارم براش که. دلم نمیاد ببرم کلانتری با اینکه زجر کشم کرد و خانوادش پرو پرو نگاه کردند و از ترسشون نمیزارن دادگاهارو بیاد
من سپردم به خدا و فقط میخوام تموم بشه این کابوس