برو بهزیستی پیش مشاوری رواشناسی بگو خانوادت بگن بیان با خاتوادت حرف بزن.مجبورشون کنی که عملت کنن&nbs ...
راضی نمیشن اصلا همین الان بزور باید مثل دختر بگردم تو جمع دخترونه برم خیلی زجر میکشم تا وقتی میگن فردا مجلس زنونه داریم خودمو میزنم به تب و لرز که نرم ولی مجبور میشم برم خیلی تنهام هیچکس درکم نمیکنه😭😭
بعد اینکه مستقل شدی و خودت کار کردی خانواده ت دگ اونقدرا بهت گیر نمیدن
نمیدونم دیگه چیکار کنم همش با خودم فک میکنم وقتی مدرسم تموم شد دانشگامو بزنم شهر دیگه تو همون مدتم عمل کنم و به خانوادم بگن مرده.دیگه سمتشون نرم و راحت بشم.دیگه نمیدونم چیکار کنم فقط دوتا راه دارم یکیش همین و خودکشی
پیج اینستاشو دارم. ولی دیگه 16 سال تحنل کردم الان دیگه نمیتونم چند بار میخواستم خودکشی کنم ولی ...
میدونم سخته تحمل ، ولی تو تسلیم این مشکلت نشو
خانوادت قصد بدی ندارن احتمالا اطلاعاتشون کمه
تو باهاشون با احترام رفتار کن ، بساز باهاشون بلاخره یه راه مناسبی پیدا میشه برات ، بعضیا تو سن بالا عمل کردن ،بلاخره به رویاشون رسیدن
خدای خوبم؛ این شعر بخشی از احساس تازهی من نسبت به تو رو بیان میکنه: " مرا هزار امید است و هر هزار تویی/شروع شادی و پایان انتظار تویی /بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت /چه بود غیر خزان ها اگر بهار تویی/دلم ز هر چه به غیر از تو بود خالی ماند / در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی/شهاب زودگذر لحظه های بوالهوسی است /ستاره ای که بخندد به شام تار تویی /جهانیان همه گر تشنگان خون من اند/ چه باک زان همه دشمن چو دوست دار تویی /دلم صراحی لبریز آرزومندی است/ مرا هزار امید است و هر هزار "تویی"شاعر:سیمین بهبهانی