مادرم یه زن مومن ازونا ک پدربزرگ مادربزرگام رو همه مادرم کمکشون میکرد و همراهشون بود تا وقتی فوت شدن
سال پیش مادرم درگیر سرطان سینه شدن
درمانش تموم شد الان دوسه ماه پیش گف پام درد میکنه الانم اسکن هسته ای و اینا داده ولی هنوز نتیجه رو نمیدونیم بایدآزمایشا و اسکن رو ببره پیش متخصصش ببینیم چی میگه
من خودم حدسم متاستاز استخوانی هست
چندروزه همش گریه میکنم
مادرم از اول چه زجرایی ک تو زندگی کشید چه الانم بیماری باعث شده من کلا از خوبی کردن و خوب بودن زده بشم
حس میکنم اگه آدم خوبی باشی همیشه بلا سرت میاد
کاش از اول پرورشگاهی بودم لااقل الان لازم نبود نگران جون عزیزام باشم
کاش میشد نیست و نابود بشم هم بمیرم هم روحم نابود بشه...
چقدر سخته متاهلی و بچه داشتن حتی اجازه افسردگی هم نداری