🍃🥀
روزی دلت برای تمام من تنگ می شود
برای دخترانگی هایِ یواشَکیَم..
برایِ عطرِ موهایِ لختِ قهوه ایم...
برای لالایی های هرشبم...
برای تمامِ بودن ها و ماندن هایم...
صبوری ها و تحمل هایم...
روزی دلت تنگ می شود برای آنکه کسی
باتمامش تورا بخواهد و برای ماندنت،
نگهداشتنت به هر چیزی چنگ بزند...
آن روزی که دلت برای حسی به زلالیه آب
تنگ شود نزدیک است...
پس بگذارگفتنی هارابگویم که روزی اگر
دلتنگ شدی ناگفته ای نمانده باشد...
روزی که دلت هوای دلم را در حوالیِ
ماندن
پایِ احساسِ دو طرفه ی مان کرد...
دیگر به شهر من باز نگرد...
این شهر ویران است...
بعداز تو به آتش کشیدمش و خود
ایستادم و درحالی که چشمانم
ردپاهای مسیر رفته ات را دنبال میکرد
نیم نگاهی هم به شعله هایی داشتم
که تمام من را در خود سوزاند
روزی که دلتنگ شدی حوالیِ ما افتابی
نشو
چون با آمدنت خاکستر های باقی مانده
را باد میبرد...