
لحظه اخر گریه میکرد :(^^^
ازش پرسیدم وقتی خودت داری میری گریت برای چیه
خوشحال باش داری از دست این دیوونه راحت میشی
دیگه این دیوونه نیست بگه دو ساعت گوشیت چرا مشغوله
دیگه این دیوونه نیست بهت گیر بده سر و وضعتو درست کن موهاتو بده تو ....
دیگه این دیوونه نیست نصفه شبا دلش برات تنگ بشه و از خواب بیدارت کنه
دیگه این دیوونه نیست که با ناز بگی برو دیگه دوست ندارم
گریش بیشتر شد :(^^^
گفتم گریه نکن اشکات به من جنون میده ، پاشو برو خوشبختیت ارزومه...
گفت اون هیچوقت برام تو نمیشه ، تو تا قیام قیامت تو دلم میمونی...
یه پوزخند تلخ عین تلخی قهوه ترک رو به روم نشست گوشه لبم ...
برگشتم رو بهش گفتم ...دلبر نامرده دلم دروغاتم قشنگه ...
همشو از دم خریدارم چند........!؟
دیدم ساکت شد ...اشکاش بند اومد... یکم نگاش کردم...
یکم نگام کرد...دلش پیش من نبود...
از رو صندلی بلند شدم که برم ...
بی هوا دستمو گرفت ...خشک شدم ، دوباره شدم همون دیوونه که از لمس دستاش تب میکرد ...
قلبم تند میزد...بوم ...بوم...بوم...
بغضم گرفت ...از اینکه دیگه دستاش تو دستام نیست
بغض یه غده سرطانی شد که راه گلومو بست و داشت خفم میکرد...
یهو دیدم گفت ...^^حلالم میکنی...؟؟^^
اروم نگاهش کردم ...گفتم:::
بهت اعتماد کردم زدی شکستیش ^^حلالت^^
از پشت خنجر زدی ....حلالت
زیرابی رفتنات ....حلالت
خیانتات ....حلالت
رکب زدی اونم حلالت
اصلا هرچی نامردی کردی حلاااااااااالت
ولی اینکه با دشمنم با رقیب ۱۰ سالم
یار شدی... این یدونه راه نداره ...
حرومت این عشق...
^^^^^الیاس^^^^^^یهویی😕🤦♂️😅