روزی که تو را دیدم، شاعر شدن آسان شد
در چشم من و کوچه، خورشید نمایان شد
در کوچه ی هر روزی، شور غزلی بارید
من خیس و چشمانم، دلتنگ خیابان شد
دستی که شبیه ابر، در سینه ی من غم کاشت
پـایـیـز خـیـالم را، نـاگـاه زمـسـتـان شد
سردم شد و لرزیدم، دست غزلم برفی
تا پنجره را بستم، آغوش تو عریان شد
روزی که تو را دیدم، آن شب، شبِ دیگر بود
لیلای تب و تابم، همسایه ی باران شد
...و عشق تولد یافت، این درد مبارک باد
در مذهب چشمانت " کفرم همه ایمان شد "
❤❤❤