با شوهرم که دوست بودیم یک شب رفتیم بیرون... من میخواستم قبل بابام خونه باشم....خیلی دیر شده بود..منو پیاده کرد سر کوچمون ازونورم بابام تو راه خونه بود... با کفش پاشنه میدوییدم عینهو اون پادشاهه تو قهوه تلخ... با زانوهای خم و پاهای گشاد شده... خونه که رسیدم فقط میخندیدم به اون حالت خودم... مامانمم از تو اف اف دیده بودم 😂😂