2777
2789
عنوان

تولد شوهرم 😔😔😔

972 بازدید | 66 پست

سلام خانوما 

شوهرم تازه از سرکارش اخراج شده شرکتشون تعدیل نیرو کرده 

چند روزی بود میگفت خانوم واسم هیچی نگیری دستمون خالیه همون ۵۰ تومنم ۵۰ تومنه

ولی من چند روز قبل واسش ی صندل گرفتم نداشت

خودم سرکار میرم با هزینه خودم گرفتم 

دیشب ی شام خوب درست کردم کیکم پودر گرفتم ی کیک ساده درست کردم محض اینکه ی کیکی هم باشه 

پودر کیک کلا ۵ تومنه

بعدش به شوهرم گفتم شام بریم بیرون تابستونه خونه ادم خفه میشه 

خدایا خانوادمو خودت حفظ کن،😇شوهر گلمم حفظ کن از بدیای دنیا 😍😍😍😍😍

شوهرم تنهایی بیرون بهش خوش نمیگذره حتما باید یکی باشه 

خلاصه مادرم اینا ک طبقه بالامون زندگی میکنن رو صدا زد گفت شمام بیاید

خدایا خانوادمو خودت حفظ کن،😇شوهر گلمم حفظ کن از بدیای دنیا 😍😍😍😍😍

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خب

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

خلاصه اونام اومدن 

میخواستم شوهرمو تنهایی سوپرایز کنم ک نشد

خلاصه رفتیم بیرون شامو خوردیم بعدش کیک و آوردم به شوهرم گفتم تولدت مبارک ولی اصلا خوشحال نشد خیلی معمولی رفتار کرد کادو رو هم ک دید گفت مرسی 

خدایا خانوادمو خودت حفظ کن،😇شوهر گلمم حفظ کن از بدیای دنیا 😍😍😍😍😍
خلاصه اونام اومدن  میخواستم شوهرمو تنهایی سوپرایز کنم ک نشد خلاصه رفتیم بیرون شامو خوردیم بعد ...


علتش اینه ک

حس کردن  ب حرف شون  اعتنا نکردید  و یه هزینه  اضافی اتفاق افتاده

دیگه  متوجه نشدن  چه ذوقی پشت اون تدارک دیدن ها بوده ...

بنده خدا ؛ تو شرایط خوبی نیستن

رفتارشون ب نسبت شرایط شون ، این مدلی شده ...

ماه هاست دنیا دارد ضدعفونی می شود                                                       گویی مهمان ویژه ای  در راه است ....

مرداهمینطوردرحالت عادی رفتاراشون نرمال وقابل پیش بینی نیست وای به حال روزی که درگیری فکری هم داشته باشن؛مدیریتشون0😐شمابدل نگیر؛ان شاءالله اوضاع کارشونم درست میشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز