2777
2789
عنوان

چقد سخته

123 بازدید | 11 پست

ده روز مونده تا بیست و هفتم بدترین روزای زندگیمه تصمیممو ب جدایی صددرصدگرفتم اما از اونجاییکه مامانم تا بیست وهفتم مسافرت خارجیه و من تک فرزندم مجبورم سکوت کنم و تحملش کنم اما ی بغض توگلوم و سینم سنگینی میکنه بعد رفتنش شروع کرد ب عحاشی و تهدید بزدنم جلوی پدربزرگ و مادربزرگم اون بنده خداها که پیرن کاری ازشون بر نمیاد منتظر برگشت مامانمم و هر لحظه واسم هزارساعت میگذره

تا حالا هم هرروزمون دعواو فحاشی بوده اما جلو بقیه ابروداری میکرده الان اینقد وقیح شده که جلوی بزرگ خانوادم اینکارو کرد بماند که تو این مدت ابرو جلو همسایه و فامیل خودش واسم نذاشته

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خیلی دلم درد داره تاحالا چندین بار میخاستم جدابشم نشد قبل بارداریم مامانم مخالف بود پارسال دستش روشد واسش که کار ازکار گذشته بود و بچم دوسالش بود بچروهم حودم خاستم اخه خیلی تنها بودم درضمن خودمم بچه طلاقم و عملا پدرندارم

دعا کنین بعد این مدت مامانم که برگشت راضی به طلاق توافقی بشه که با بخشیدن مهریم حضانت بچمو کامل بگیرم وگرنه کارم سخت میشه و باید خودم درخواست بدم که در اونصورت مهریه بهم تعلق نمیگیره و حضانت فقط تا هفت سالگیش بامنه

وقتی که کارش ی طوریه که 4خونه هفته درمیون خیلی واسم سخت میگذره ازدیشب که دیگه دیدنش حتی ی لحظه مرگمه اینگار دارن زجرم میدن جلو چشممه ازدیشب خدایا چطوری این ده روزو بگذرونم؟!؟!!!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز