بچه ها شمام عشق آنچنانی ندیدین از امیر با فقط من اینجورم؟ اصلا وایب عشق و عاشقی و رابطه قشنگ عاشقونه نگرفتم از هر دوشون 😕 امیر الکی با یه بار دیدن خوشش اومد و بعدم دید دختره پولداره نونش تو روغنه ، رفت تو خط شیرین . عشق نبود که
ی دختر نقاش داریم با ی بابای پولدار که همه زندگیش دخترشه ،ی پسر به اصطلاح ناخلف که باباش بخاطر عرق خوریش بیرونش کرده تو چاپخونس عاشق کتاب و یروز اتفاقی دختر داستان میببنه و عاشق میشه ،ساواکی میشه که بتونه بیشتر به دختر نزدیک بشه درنهایت هردو عاشق و باهم فرار میکنند اما بابای دختره با دهن لقی دختر خاله که عاشق پسر داستان جاشونو پیدا میکنه دختر برمیگردونه
امیر هوتن شکیبا از شیرین نجات خوشش میاد برای رسیدن بهش دست به کارای عجیب میزنه از لحاظ طبقاتی خیلی باهم فرق دارن امیر از یه خانواده مذهبی و متوسط بازاری شیرین از قشر مرفه و پدرش کارخونه دار امیر برای رسیدن به شیرین میره عضو ساواک میشه تا وارد دانشگاه میشه متوجه میشه مریم دختر عمه شیرین خرابکار یا همون طرفدار کمونیست یه روز میاد بچه هارو میگردن ساواکی ها شرین فداکاری میکنه کتاب های مریم گردن میگیره بزاره تو کیفش امیر خودشو به شیرین میچسبونه کتابارو خارج میکنه ولی شیرین میبرن اداره ساواک همون شبش هم خواستگاری شیرینه ولی مجبور میشن به همش بزنن
بچه ها شمام عشق آنچنانی ندیدین از امیر با فقط من اینجورم؟ اصلا وایب عشق و عاشقی و رابطه قشنگ عاشقونه ...
عشق امیر تو داستان از کتابای دختر شروع بعد در یک نگاه به خود دختر ،امیر یجاهایی از حدش میگذره برای اینکه به دختر برسه حتی باعث آسیب و دختر و خانوادش میشه بنظرم عشقش بیشتر سمی بود