سلام عزیزکم
من خوندم تاپیک قبلیتو ، از ته ته ته ته اعماق قلبم خیلی برات ناراحت شدم... و البته افتخارم کردم
میدونی دیگه الان قدیم نیست و شجاعت دخترای قهرمانی مثل تو قابل تحسینه ، منو یاد یکی انداختی ،به ی نفر تو باشگاه داشتم چندتا حرکت یاد میدادم ، من ارشدم و اون دختره ام ۲۴ بود تقریبا شایدم ۲۷ یادم نیست
داشتیم حرف میزدیم و میخندیدیم درمورد طناب زدن که من نمیتونم طناب بزنم یهو بحث کشیده شد به ی جایی و یهو قیافش تو هم رفت ، متوجه شدم از اینجا ازدواج کرد تو سن پایین و رفت تهران و به علت مضخرف و خاک بر سر بودن شوهرش با ی نی نی کوچولو طلاق گرفت بازم تو سن پایین همین بیست و خورده ای
یهو بهش گفتم این که خیلی خوبه خودتو نجات دادی و کلی تشویقش کردم و با شوخی گفتم حالا مادر دختری راحتین دیگه شوهرم نداری که اذیت کنه برای خودتون کیف کنید ، سرشو اورد بالا و خیالش راحت شده بودخوشحال خندید ، بعد از اون رفت مادرمو نمیدونم از کجا پیدا کرد مادرم که تو باشگاه بود و باهاش صحبت کرد ، مادرم اومد گفت تو با اینا چیکار میکنی چقدر دوست دارن این دختره میگفت عجب دختری تربیت کردین دخترتون خیلی مهربون و فهمیدست و کلییی تعریف و بلاخره فهمیدم که اطرافیانش بهش فشار میوردن بخاطر طلاقی که گرفته بود خلاصه اینکه روح شما دخترایی که انقدر با اراده این شجاع هست و جامعه به داشتن شما افتخار میکنه هیچوقت خجالت نکشید از اینکه خودتون از ی جهنم دره نجات دادید