به جاده میسپارم چشم
آهنگ سفر خواهم
زخود من گم شدم اینکه
نوای چون سفر خواهم
چنان زخمی بی بنیاد وبی نورم
از این بی حاصلی خسته
یک پای سفر خواهم
چه زیباست این چنین حسی که در این شامگاه رویید
مبارک بر من این حالت
که در راه سفر خواهم
علایق ها و خواهش ها به روی دوش دل سنگین شده اینک
مجالی کو دیاری نو هوای تازه چون
شور سفر خواهم
به وعده عمر پیمودم ز روی آیینه مدهومش
در این غو غا ی خاموشم
سرودی چون سفر خواهم
هوای کلبه ی تاریک دل
گرم و غبار آلود و غمگین است
هوای تازه عطری نو
بهاری جاودانه در سفر خواهم
مرادم جمله در باد خزان گم شد
در این سودای پروازم
دو بالی شو🪽🪽
که من در این سفر خواهم