
باز هم فکر تو آمد و مرا ریخت به هم
قلب بی تابِ مرا غصه در آمیخت به غم
آتشِ عشقِ تو در خانه ی دل شعله کشید
با دلِ سوخته امشب به کجا رو بکنم
زخم جا مانده از آن خاطره ها کاری بود
قامتم از غمِ درویِ تو کم کم شده خم
حالِ این قلبِ پریشان شده از دست تو را
نتواند که به تصویر کِشد شعر و قلم
آخر از دوری و از عشقِ تو جان خواهم داد
به تو و عشقِ تو و جانِ خودم هر سه قسم🌵🌻