شوهرم خیانت کرده با یه دختر فامیل باهاش چت کرده بود منم فهمیدم قهر کردم با دوتا بچه اومدم خونه بابام طلاقم نمیده برم به دختره بگم من میدونم فقط چت خودتا با اون در اختیارم بزار منم نمی خوام آبروتا جلوی خانوادت ببرم فقط میخوام جدا بشم آیا قبول می کنه مدرک بده دستم شکایت کنم
[QUOTE=290415981]وای این چندمین چته رفتم حرف طلاقو میزنین خجالت بکشین بشینین زندگیتونو کنین به خدا که ادمای ده سال پی ...[/QUخیانت گذشت نداره من توی خانوادم با ناز نعمت بزرگ شدم من که دنبالش نرفتم بیاد منا بگیره بعدم اینقدر اذیتم کنه
ادم صبوری نیستی.خیلی چیزا رو نمیدونی .طلاق بگیری میفهمی.من دلم برای زندگی و عمر و جوونیت میسوزه بهت میگم .دو تا بچه دسته گل داری من سنم بالاس مثل ی مادر نصیحتت گردم بدت میاد تجربه زندگی دارم .ولی دوست خودم مثل تو صبور نیست طلاق گرفت بخاطر هیچ و پوچ الان افسرده شده هزار تا مشکل داره مشت مشت قرص اعصاب میخوره بچه هاشو ازش گرفت شوهرش برد خارج میگه کاش میشستم سر زندگیم به روی خودمم نمیاوردم به حرفت گوش میدادم خودشم دکتر آزمایشگاهه ثروتمند
شوهر اون زن گرفته بود دوستم طلاق گرفت رفت من بهش گفتم نکن اینکارو شوهره رفت زنه رو عقدش کردی زندگی براش درست کرد اخرشم ورش داشت برد امریکا پسرای نیلوفرم برد قرار بود هفته ی بار مادرشونو ببینن حالا اصلا نمیدونن که این مادرشونه دوستم ازدواجم نکرد بهش گفتم بشین زندگیت کن گوش نکرد مثل الان تو حرف میزد زندگی زناشویی ی اصولی داره سیاست هایی داره اگه بلد نباشی زود خراب میشه اسمت میشه مطلقه .وقتی طلاق گرفتی دیگه احترامت تو خونه ی پدرتم مثل قبل نیست
ادم صبوری نیستی.خیلی چیزا رو نمیدونی .طلاق بگیری میفهمی.من دلم برای زندگی و عمر و جوونیت میسوزه بهت ...
ممنونم از شما واقعا توی این سه سال زندگی پیر شدم اذیتم کرده کتکم زده در حالی من هیچ کاری نکردم گوشیم گرفت شماره خانوادم بلاک کرد برخلاف قولی که داده بود از خانوادم دورم کرد صبور باشم یعنی اون خیانت کنه منم فقط نگاه کنم من این کار نمیتونم متاسفانه
شوهر اون زن گرفته بود دوستم طلاق گرفت رفت من بهش گفتم نکن اینکارو شوهره رفت زنه رو عقدش کردی زندگی ب ...
بخشش گذشت برای کسی هست که یه کار خوبی کرده ولی این حتی یه کار خوب نکرده دوتا بچه کوچک دارم بیست چهار ساعت ازشون مواظبت می کنم کمک نمی کنه دروغ میگه خیانت می کنه اصلا باهام روراست نیست کتک می زنه
ماها بچه بودیم پدر پادرمون همیشه با هم سر سنگین بودن اما ما هیچوقت هیچی نمیفهمیدیم پدر پادرامون بخار ماخیلی کارا کردن یادمه .مادرم میگفت تازه تو دنیا اومده بودی با بابات مشکل پیدا کردم قهر کردم اومدم خونه بابام تصمیم گرفتم طلاق بگیرم تو نوزاد بودی بابات اومد گفت پاشو بریم خونه گفتم نمیام تو رو برداشت برد گفتم گجا میبری بچه مو گفت بچه خودمه بخاطر تو پاشدم دنبالش راه افتادم برگشتم سر زندگیم