از وقتی خودمو شناختم عاشقش شدم
دوسه سال از دور دوسش داشتم ی شب دلو زدم به دریا و رفتم بهش گفتم اونم گف منو دوس داره و رابطمون شروع شد
سه سال و نیم باهم بودیم قرار بود امسال که درسش تموم میشد بیاد خواستگاری
علاقه من بهش بی حد و مرز بود بعضی وقتا اذیتش میکردم با کارام
خیلی روش حسود بودم حتی به دخترای تو پیجش هم گیر میدادم
این چند ماه اخر دعواهای بدی داشتیم و ازم دور تر میشد
انگار ازم فرار میکرد شاید در روز نیم ساعت باهم حرف میزدیم
من خیلی ادم احساساتی و زودرنجی ام
ساعت ها میشستم گریه میکردم که چرا بهم توجه نمیکنه
چقد گریه میکردم از اینکه ناراحتی هام واسش مهم نبود
ی پروفایل غمگین یا ی استوری غمگین میزاشتم حتی نمیپرسید چته
چن روز پیش خودم بهش گفتم جدا بشیم چون دیگه نمیتونم این شرایطو تحمل کنم
اونم خیلی راحت قبول کرد هیچ تلاشی نکرد واسه نگه داشتنم
سریع شمارمو حذف کرد چتامونو پاک کرد
انفالوم کرد و از پیجش انداختم بیرون
میگن رابطه ای که مرد عاشق تر باشه هیچوقت تموم نمیشه
ولی من تو این رابطه عاشق تر بودم
چهار روزه که همه چی تموم شده و من همش به این فکر میکنم که چطور تونست انقد راحت بگذره ازم
چهار روزه شب و روزم شده گریه همش حرفای قشنگش یادم میاد
خیلی دلم واسش تنگ شده
کاش میتونستم خودمو بکشم 💔💔