2777

غزلبانو‌ #

برای هشتگ "غزلبانو‌" 13 مورد یافت شد.

لعنت به دنیایی که من را عاشقت کرد

لعنت به این احساس پاک عاشقانه

لعنت به بغض در گلو این تلخِ غمگین

لعنت به این شب گریه های بی بهانه


لعنت به من آن لحظه که لرزید قلبم

دل دادم و من ماندم و یک عمر اندوه

من ماند‌م و دریای غم، تنهای تنها

من ماندم و یک جسم سرد و لَخت و بی روح


من بیقرار و بی پناه و دلشکسته

هر شب غزل پشت غزل غم در گلویم

آئینه را میبینم و می ترسم انگار

یک زن شکسته، خسته، غمگین، روبرویم


می ترسم از این حجم اندوه، این غم تلخ

در من هراسی رخنه کرده، جان گرفته

می بینم و حس می کنم این ترس، عمری است

از سالِ من، یک فصل تابستان گرفته


سر وا کنید ای بغض های کهنه ی من

گاها شما تسکین قلب بیقرارید

ای ابرهایِ چشمِ ناآرام و آشوب

باران شوید و بر تن سردم ببارید


باران شوید و تر کنید این داغ دل را

این داغ سوزانی که بر جانم نشسته

تو آن طرف با خنده هایت بی خیالم

من این طرف تنهای تنها دل شکسته


من در وجودم زخمی از یک عشق دارم

عشقی که یک آن ریشه کرده در وجودم

بی آنکه من، این را بخواهم یا بدانم

این عشق شد هر بند بند و تار و پودم


شب با خیالت سر به بالین دارم ای جان

شب با خیالت حالتی از شور و مستی

ای وای نه، باید فراموشت کنم عشق

تو بی هوا قلب غزل ها را شکستی


تو بی هوا بر شیشه ی لرزان قلبم

سنگی زدی آوار کردی هر چه من بود

دیدم به چشمم این منِ آشوبِ تنها

در لحظه ای نابود شد نابودِ نابود


در لحظه ای، از چشم هایم اشک ها را

دیدم که جاری شد، چو باران بهاری

ترسیدم از فردای بی تو، توی دنیا

ترسیدم از آغاز فصل بیقراری


در لحظه ی آخر خطابم کردی و حیف

در من توان گفتنِ جان نیست، سردم

در من توان خنده و لبخند مُرده

من زاده ی اندوهم و فرزند دردم


باید بسوزم در خودم خاکسترم را

هی حل کنم در شعرهای بیقرارم

آرامِ جانِ خسته، من دست خودم نیست

این حد تو را عاشق شدم، هی دوست دارم


غزلبانو‌#  

زمانی که پرواز ممنوع شد 

قناری شدن باز ممنوع شد

قفس در قفس روی هر شاخه‌ای 

همان موقع آواز ممنوع شد

صدا در گلوی قناری شکست

زمانی که ابراز ممنوع شد

به پایان یک شب رسیدیم و بعد 

زمان مُرد و آغاز ممنوع شد

تنفس میان هوای لطیف

وَ یا جای دلباز ممنوع شد

چه قانون سختی ا‌ست این روزها

به گل عشوه و ناز ممنوع شد

چه رنگی به سیمای دنیا نشست

زمانی که اعجاز ممنوع شد

طواف "غزل­بانوی" خسته از

گذرگاه سرباز ممنوع شد


غزلبانو‌#  

شبت خوش بهترینم ای کسی که خوب می‌دانی

که یک شاعر پر از درد است در شب‌های بارانی

تو شاعر هستی و احساس من را خوب می‌فهمی

غزل پشت غزل از جنس ناب شعر عرفانی

تو شاعر هستی و با مصرعی آشفته خواهی شد

تو شاعر بودی و هستی و باور کن که می‌مانی

شبت خوش بهترینم این غزل تقدیم چشمانت

بیایم با غزل در شام چشمان تو مهمانی؟

منم شاعر، تو هم شاعر، منم عاشق، تو هم عاشق

وَ می‌خوانم تو می‌رقصی و می‌رقصم تو می‌خوانی

"غزل­بانو" شدن زیباترین احساس من با توست

میان یک شب یلدا و در اوج پریشانی


غزلبانو‌#  

دفترت را ببند ای شاعر، شعرهایت شبیه قبلاً نیست

حالت مبهمی‌ است در شعرت، واژه‌ها واژه‌های روشن نیست

در فضایی که عاشقی جاری‌ است، می‌نویسی سکوت شیرین است

می‌نویسی ترانه‌هایی که، هیچ حرفش ز عشق گفتن نیست

کوله‌ات را نبستی و گفتی، راه سخت است و مرد می‌خواهد

مطمئنی که تو خودت هستی، حرف‌ها حرف‌های یک زن نیست

پشت کردی به خاطراتی که، بین من با تو مثل یک پل بود

در تو می‌گردم و هزار افسوس، در تو دیگر نشانی از من نیست

کاش می‌شد که هر چه دیوار است، از غزل‌های ناب خط بخورد

تا زمانی که باشد این واژه، جای گفتن ز نور و روزن نیست

پشت تو گرمِ این "غزل­بانو" است، اعتبار ترانه­ات از اوست

کوله­ات را بگیر وراهی شو، در سفر فرصت نشستن نیست


غزلبانو‌#  

داغ ترین های تاپیک های امروز