2777
2789
بیا آغوش را وا کن، مرا با خویش تنها کن اگرچه، بهترینم، زحمت این ‌کار سنگین است غزلبانو#  


#صائب_تبریزی


به هیچ حیله در آغوش من نمی‌‌آیی

مگر تو را ز نســیم بهار ساخته‌اند!!!

‌‌

من از این خانه پرنور به در می نروم من از این شهر مبارک به سفر می نروم منم و این صنم و عاشقی و ب ...

من حاصل عمر خود ندارم جز غم                     در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندیدم جز درد                                یک مونس نامزد ندارم جز غم

     حافظ

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

#صائب_تبریزی به هیچ حیله در آغوش من نمی‌‌آیی مگر تو را ز نســیم بهار ساخته‌اند!!! ‌‌

معشوقه‌ی تو مثل همان نوش‌دوا شد

آن لحظه رسیده ا‌ست که سهراب نباشد


غزلبانو‌#  

ریشه را در خاک محکم کن که گاهی زندگی / پیشِ پایت آب، گاهی هم تَبَر می آورد 
من حاصل عمر خود ندارم جز غم                     در ...

شدیدا دلم یک عصر پاییزی بدون چتر میخواهد تا هیچ‌ رهگذری تفاوت اشک و باران را بر روی گونه هایم تشخیص ندهد 


غزلبانو#  

ریشه را در خاک محکم کن که گاهی زندگی / پیشِ پایت آب، گاهی هم تَبَر می آورد 
اگر درمان تویی دردم فزون باد و گر معشوقه ای سهمم جنون باد #مولانا ‍ 

این شعر برای تو عزیزم که بدانی

غیر از تو کسی محرم این راز نمی‌شد

غزلبانو#  

ریشه را در خاک محکم کن که گاهی زندگی / پیشِ پایت آب، گاهی هم تَبَر می آورد 
با گریه و اشک چیزی نمیشود درست     باید در پی این غم تاریک بجست

هرازگاهی خودم را مثل یک بیمار می‌بینم

درونم را پر از احساس ناهموار می‌بینم

وَ دلگیر از همان‌هایی که قدری دوستم دارند

وَ حتی من خودم را از خودم بیزار می‌بینم

نمی‌دانم چه درد مبهمی افتاده در جانم

تمام روز را من مثل شام تار می‌بینم

زمانی می‌شود گم می‌کنم خود را و بعد از آن

میان کوچه عکس خویش بر دیوار می‌بینم

نه ذوق گفتن شعری، نه حس شاعری در من

وَ این ابیات را انگار از اجبار می‌بینم

چرا هیچ اتفاق تازه‌ای در من نمی‌افتد

فقط در زندگی تکرار در تکرار می‌بینم

من از این درد آشوبم، کسی این را نمی‌داند

برای خویشتن آینده را دشوار می‌بینم

دلت را آسمانی کن، "غزل­بانوی" دریایی

که در اشعار زیبایت هزار اسرار می­بینم


غزلبانو#  

ریشه را در خاک محکم کن که گاهی زندگی / پیشِ پایت آب، گاهی هم تَبَر می آورد 
این شعر برای تو عزیزم که بدانی غیر از تو کسی محرم این راز نمی‌شد غزلبانو#  


خلوتی خواهم و در بسته 

ویک محرم راز



که گشایم سر راز 

و گله‌ای چند قدیم...


وحشی‌ بافقی

خلوتی خواهم و در بسته  ویک محرم راز که گشایم سر راز  و گله‌ای چند قدیم... وحش ...

زمانی که پرواز ممنوع شد 

قناری شدن باز ممنوع شد

قفس در قفس روی هر شاخه‌ای 

همان موقع آواز ممنوع شد

صدا در گلوی قناری شکست

زمانی که ابراز ممنوع شد

به پایان یک شب رسیدیم و بعد 

زمان مُرد و آغاز ممنوع شد

تنفس میان هوای لطیف

وَ یا جای دلباز ممنوع شد

چه قانون سختی ا‌ست این روزها

به گل عشوه و ناز ممنوع شد

چه رنگی به سیمای دنیا نشست

زمانی که اعجاز ممنوع شد

طواف "غزل­بانوی" خسته از

گذرگاه سرباز ممنوع شد


غزلبانو‌#  

ریشه را در خاک محکم کن که گاهی زندگی / پیشِ پایت آب، گاهی هم تَبَر می آورد 
زمانی که پرواز ممنوع شد  قناری شدن باز ممنوع شد قفس در قفس روی هر شاخه‌ای  همان موقع آو ...


انقدر نگذاشتی ببوسمت که بوسیدن را هم ممنوع کردند، و حالا که نفس هامان هم به شماره افتاده، مثل عشقِ سال های وبا... 

لعنت به تو، لعنت به من ،لعنت به همه ی ما، بخاطر همه ی بوسه هایی که از هم دریغ کردیم...


🔸فردین نظری 

هرازگاهی خودم را مثل یک بیمار می‌بینم درونم را پر از احساس ناهموار می‌بینم وَ دلگیر از همان‌هایی ک ...

بیماری و نا همواری نشود حل با اشعار

باید پا خیزی و بروی در پی اسرار

اینکه بیزاری و نا راضی از وضع خویش

اینکه نیست در تو ذوق و حس شاعری

کرده ای در ذهن خود همه را با کم و بیش

کم و بیشی گر خاهی شوی از این حال جدا

دور کن این فکر و احوال را غزل بانو با خدا

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز