من طب رو فقط طب سنتی و اسلامی میدونم و باهاش درمان میکنم، در غالب موارد طب مدرن رو قبول ندارم... پس لطفا سر طب مدرن با من بحث نکنید.. چون من چیزهایی از طب مدرن میدونم که شما زحمت تحقیق بخودتون ندادین و نمیدونین، در مورد طب سنتی هم باهام بحث نکنید... چون تجربه خوبی از بحث کردن در مورد طب سنتی با بعضی از نی نی سایتیا ندارم.
همیشه خدا یعنی اوج دعوامون ده دیقست جمعه سفره صبونرو پهن کردم همه چی چیدم تو سینی که سرسفره برداریم دستش خورد لیوان چایی ریخت رو پارچه و فرش جای اینکه من غر بزنم اون شروع کرد چرا تو این لیوان چایی اوردی چرا همه چی چیدی تو سینی کوچیک چرا سینی بزرگ نیاوردی خلاصه بحثمون شد قهر کردم گفتم تنها صبونه بخور رفتم تو اتاق صدام کرد بیا این ببر رفتم دستم کشید بغلم کرد
فقط 7 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمیدونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم 🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم ❤️۱۴۰۴٫۰۸٫۰۸ رفتیم دکتر مامانی خدارو شکر خودم شرایطم خوب شده بود توهم خواب بودی پشت کرده بودی وزنتم شده ۱۰۸۴ گرم 🥰۱۴۰۴٫۰۸٫۱۵ وسایل سیسمونیتو خریدیم پسر قشنگم واسه تک تکشون کلی قربون صدقت رفتیم و تصورت کردیم 😍۱۴۰۴٫۰۸٫۲۲ رفتیم دکتر وزنت شده ۱۲۵۸ گرم پسر قشنگم دکتر غش کرد از خنده یه شکل عجیبی تو شکمم دراز کشیدی بابا میگه عین من بد خوابه 🤣۱۴۰۴٫۰۹٫۰۶ رفتیم دکتر مامان تپش قلبت خیلی پایین بود حسابی منو بابارو ترسوندی پسر قشنگم تا یه آبمیوه خوردم و خدارو شکر سرحال شدی😍۱۴۰۴٫۰۹٫۱۴ چند روزی از کمر درد فلج شدم و به سختی پامیشم پسرم ولی همه اینا میگذره امروز بابا سرش گذاشت رو شکمم یواش یواش باهات حرف میزد شروع کردی تکون خوردن مامانی بابا خیلی برامون زحمت میکشه دعا کن همیشه سلامت باشه و سایش بالاسرمون باشه ❤️
اره من دو سه بار اینکارو کرد🥺 اولین بار باهم قهر بودیم من غذاشو اماده کردم و گفتم برو بخور بعد خودم تو اشپزخونه داشتم ظرفای اضافی رو میشستم و گرررریه میکردم بیصدا بعد گفت پ تو نمیخوری گفتم نه ،متوجه گریه کردنم شد اومد بغلم کرد و معذرت خواهی کرد و من بیشتر زاارررر زدم 😂بعد باهام غذا خوردیم..هعی یادش بخیر(الان نزدیک ۱ماهه جذاشتم خونه بابام و هییییچ خبری ازش ندارم!)