ببین تو خونواده ماهم از این بحثا بوده ولی بهت بگم همونی که میاد رو در روت اینطوری راجب بقیه حرف میزنم راجب تو هم پیش همون افراد اینطوری حرف میزنه
یه حرقایی از خانواده شوهرم گفت که راجب من میگفتن خیلی ناراحت شدم دیگ دلم باهاشون صاف نمیشد..تا اینکه یه روز مادرشوهرم سرزده اومد خونمون گفت دیدم تو نمیای من اومدم بهت سر بزنم زود برم ولی نذاشتم بره برا شام نگهش داشتم..گفت نرگس میگه برات گل خریده اینه گله گفتم نه..بعد گفت اره حرفی از من داشتید میومدید پیش خودم میگفتید چرا میرفتید تو ماشین حرف میزدید گفتم من چه حرفی از شما داشتم 😑گفت نرگس میگه اینجوری میگفتی و.. گفتم بسم الله من گفتم یا اون😐
همشووووووون همینن
خلاصه حرفای خودشو زده بود پای من..منم که دیدم منو میخواسته خراب کنه منم از خودم دفاع کردم و حرفای اونو گفتم فهمیدم هرچی خودش گفته زده پای من😑
مادرشوهرم و جاریمم مدت ها بود باهم قهر بودن ولی همون روز آشتی کردن
جاری فامیل نمیشه
همون اولش ک داشت غیبت میکرد دیگه نباید ب ادامه حرفاش گوش میدادی و ب ی بهونه ای میرفتی...
من باشم سعی میکنم دیگه نبینمشون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
