2777
2789
عنوان

سوتی

| مشاهده متن کامل بحث + 1306 بازدید | 83 پست
وای نگو شب پیش هم خوابیده بودیم منم دیوانه می خوابم یه لگد زدم تو خواب دادا زد بیدار شدم گفتم ها چیه ...

میگفتی نازت کردم

گفتند محبت کنید از محبت خارها گل میشوند                           مامحبت کردیم کسی گل نشد خودمون خار شدیم                   خدایا شکرت بابت تمام نعمت هایی که بهم دادی ❤

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

تازه این از همه اش بدترههههههههههه یه بار من و خواهرم با شوهرم و شوهر خواهرم حکم میزدیم شوهرام ...

وای 😂😂😂😂

گفتند محبت کنید از محبت خارها گل میشوند                           مامحبت کردیم کسی گل نشد خودمون خار شدیم                   خدایا شکرت بابت تمام نعمت هایی که بهم دادی ❤

استادمون داشت حضور غیاب می کرد من دیر رسیدم رفتم آخر کلاس حضورمو بزنه. اشتباهی زد واسه یه پسره که اسمش بالای من بود و همدیگه رو می شناختیم. پسره هم کنار من دم میز استاد بود به استادمون گفتم استاد اشتباه زدین گفت چرا؟ گفتم من زیر آقای افخمی بودم شما ندیدید. استادمون تا سی ثانیه هنگ بود من که رفتم دیدم داره با پسره می خنده...

باید از سمت خدا معجزه نازل بشود...                                          تا دلم باز دلم باز دلم دل بشود...                                            



جونم براتون یک شب بد جور دلپچه شدید داشتم😖 باد توی شکممم فراون 😱

بعد اون زمان تازه نامزد کرده بودیم با آقایی ☺️ من توی روستا زندگی میکردم آقا توی شهر یک شب اومدن خونمون همون شب دل پیچه پر باد😜 من رفتم گاو بدوشم دستگاه شیردوش روشن کردم بعد وایستادم به گوزیدن یعنی میگوزیدما😆😆😆😆 تمومی نداشت راه میرفتم ازم صدا میومد بعد دیدم توی تاریکی یک نفر وایستاده داره منو نگاه می کنه🙈🙈وای بدجور ترسیده بودم 😢😢 یک دفعه دیدم آقایی واستاده داره منو نگاه می کنه😁😁 گفت داری چیکار می کنی گفتم هیچی اومدم گاو ها رو بدوشم دسشوییم دارم نمی شه برم باید مواظبش باشم😅😅😅گفت بیا برو من هستم 😎😎من رفتم دستشویی قشنگ خالی شدم شد شب بعدش رفتیم زیر پتو بخوابیم شوهرم یک دونه گوزید 😳گفتم خجالت نمی کشی چرا این کارو کردی🧐بعد گفت دیشب داشتی چیکار می کردی 😆😆😆گفتم کی گفت جای گاو هاتون بعد گفت اگه من یکی دوتا میزنم تو که به رگبار بسته بودی🤣🤣🤣وای از خجالت مردم 😢چقدر اون شب بهم خندید😁😁😁اینم خاطره ما انشالله خنده روی لبهاتون بیاره😎😎😎




اره اونم چه نازی حالا ارام میخوابم تو بغلش قفلم میکنه میگه محکومی نمیتونی حرکت کنی

عصابسیز  ترکی

گفتند محبت کنید از محبت خارها گل میشوند                           مامحبت کردیم کسی گل نشد خودمون خار شدیم                   خدایا شکرت بابت تمام نعمت هایی که بهم دادی ❤

یکبار که سوار تاکسی بودم با خودم فکر کردم بگم بپیچین سمت راست یا بگم برین سمت راست ؟ یهو گفتم آقا برینین سمت راست ......... راننده تاکسی مرده بوده بود از خنده .....

باید از سمت خدا معجزه نازل بشود...                                          تا دلم باز دلم باز دلم دل بشود...                                            
 بله 

خوشبختم ترک کجا 

گفتند محبت کنید از محبت خارها گل میشوند                           مامحبت کردیم کسی گل نشد خودمون خار شدیم                   خدایا شکرت بابت تمام نعمت هایی که بهم دادی ❤

سلام


اقا ی خواستگار اومده بود برام من از قبل ی دفترچه حاضر کرده بودم گذاشته بودم روی تختم جلوی تخت هم با فاصله ی ی متری یدونه صندلی گذاشته بودم ک اگه خواستیم بیایم اتاق بحرفیم اماده باشه😎😎


خلاصه وسط خواستگاری بابای من داشت از خاطراتش حرف میزد و اینکه وقتی تو سپاه بوده چقد اذیت شده یهو قاطی کرد گفت همه ی سپاهیا بی شرفن بیشرفا سپاهیا . 🤨

یهو بابای پسره گفت من سرهنگ تمام سپاه هستم🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂


از شدت خنده نمیتونستم نفس بکشم. ب بهانه ی شیرینی رفتم تو اشپزخونه مامانمم اومد

شیر ابو باز کرده بودیم ک صدای خنده مون نره بیرون🤣🤣🤣

د بخند انقد خندیده بودیم ک اشکمون در اومد.


خلاصه قرار شد بریم تو اتاق حرف بزنیم این پسره هم عین گوسفند سرشو انداخت پایین رفت نشست رو دفترچه های من

منم هول شدم گفتم ببخشید چیز من زیر چیز شماس🤦‍♂🤦‍♂😰😰😱


خدا رو شکر ک ازدواج نکردیم😂




سلام.روز خوش

خاطره من مربوط به جلسه خواستگاری خواهرمه،سال۷۴

خواهرم رفته بود خونه عمم یه شهر دیگه.این خواستگارم همسایه بود و کامل میشناختیم.خلاصه خبر داشتن که خواهرم نیست.گفتن میایم خودمون فعلا حرفای اولیه رو میزنیم تا وقتی عروس برگرده.

خلاصه من و اون یکی خواهرم پذیرایی میکردیم.من داشتم نمکدونا رو جلوی مهمونا میچیدم و خواهرمم پشت سرم با ظرف میوه میومد که بگیره جلوشون بردارن ولی من نمیدونستم پشت سرمه😕،که یهو بلند شدم و زدم زیر ظرف میوه🙈

خیار خورد توی سر دوماد سیب تو سر باباش و...😱

اینقدر صحنه مضحک بود که کمردردم یادم رفت.

این خواستگار شد شوهرخواهرم.هنوزم که هنوزه میگه شما که خواهرعروس بودین اینقدر هول کردین،شانس آوردم خود عروس نبود🙄😏




ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

خرج بازی

mahan108 | 3 دقیقه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز