وقتی اوند خونه رفت تو اتاق در و بست و با تلفن صحبت کرد بعد اومد بیرون و عذر خواهی کرد و گفت منو ببخش دیشب خسته بودم یهمشکلی برام پیش اومده بود و سر تو خالی کردم و بغلم کردو من اومدم کنار و گفتم تو نباید بامن اونطور رفتار میکردی من دلم شکست و اینا آشتی کردیم من براش چایی ریختم و تلفنم زنگ زد دوستم بود اونم با شوهرش دعواش شده بود و گفت تو بیا با شوهرم حرف بزن من هرچی گفتم نه اون قبول نکرد و گوشی داد به شوهرش منم مجبور بودم و حرف زدم و گفتم شما ها باید باهم آشتی کنید و و قهر کردن بده و یهو شوهرم گوشی رو از دستم گرفت و جلوی دهنم و گرفت که یعنی هیچی نگو گوشی رو گذاشت تو بلندگو شوهر دوستم خیلی خودمونی حرف میزد و میگفت اره تو راست میگی درسته حق با تو هست بعد زنشو صدا زد شوهرم فکر کرد با منه و گفت عشقم دوست دارم به من نبود به زنش بود و شوهرم فکر به من میگه گوشی رو قطع کرد کوبند تو دهنم و گرفت انقدر زدم و خواهر شوهرم داشت میرفت بیرون اومد منو نجات داد از دست این مرد
بعد که رفت من بدو بدو رفتم تو اتاق درو بستم اومد بهم حمله کرد درو شکست با کمربند افتاد به جونم با میله بارفیکس میزد تو شکمم خوب شد دخترم پیش مامانم بود انقدر زدتم بعد من باهاشون گرفتم انداختمش زمین براش توضیح دادم ولی اون دستو پیچوند باز منو زد چیکار کنم الاتو اتاقم همینطور داره بهم فحش میده نباید باهاش آشتی میکردم خسته شدم دلم میخواد بگیر بزنمش ولی متاسفانه اون زورش از من بیشتر
چیکار کنم من خیلی خر بودم نمیدونستم اینطوری هست مچ دستم کبود شده بدنم کبود رگ دستم زده بیرو نمیتونم دستمو حرکت بدم چیکار کنم میترسم بچه ها راستی چند روز پیش هم رفتم سونو فکر کنم باردارم میترسم اگه حامله باشم بچم چیزیش نشه