من شهر دور زندگی میکنم خالههام و پدربزرگ و مادربزرگم هنوز نیومدن خونم گفتن تو عید میخوان بیان من که نمیتونم بگم نه نیاین خونه من
فامیلای شوهرمم فقط پدرومادرش و چندتا از دوستامون اومدن خونمون عموهاش عمه هاش خالش هیچکدوم نیومدن تو عید میخوان بیان ماام نمیتونیم بگیم نیاین
خودمونم ناراحتیم کلییی هزینمون میشه ولی دیگه مجبوریم
البته شهر ما ابیه و شهر خانوادمم ابیه