1400/1/18 دومین فندوق مامان خوش اومدی تو دلم ... 1400/4/9 هلنا قشنگ من دخمل نازم .... یه مامان شاد و پر انرژی که جز شادی و خوشحالی و آرامش پسرم چیز دیگه ای مهم نیست ... خونه بهم ریخته مرتب میشه چای سرد شده رو میشه عوض کرد غذای یخ کرده رو میشه داغش کرد ظرفای نشسته بالاخره شسته میشن اما هیچوقت بچه هامون دیگه ۱ساله یا ۲ساله یا ۳ساله یا ........ نمیشن پس از لحظه به لحظه بزرگ شدنش لذت میبرم و سخت نمیگیرم ... پسر کوچولوی من مامان عاشقته
من به قربون هر ۱۲ جفت دنده های قفسه سینت که قلبتو نگه داشتن🖤میدونی من دارم تو اون لحظه که چشماتو قلبتو با انگشت نشونم دادی گفتی اینا مال تو باشن زندگی میگنم❤الهی هرچی از عمرم مونده خداازم بگیره نصیب تو بشه❤یادته بهت گفتم چشات مثله تیلست،یه تیله همون رنگی پیدا کردم اما حیف نمیتونم نشونت بدم❤۳ سال عمرم رفت ،خدا میدونه بقیه روزارو چجوری باید تحمل کنم❤کاش یروز بلند شم ببینم خواب بوده،دیگه نشناسمت❤ دلم میخاد زندگی کنم دوباره،قلبم درد میکنه❤خدایا من گذشتم تو ب بزرگیت یادشو از ذهنم ببر🖤من کاری از دستم بر نمیاد دیگ از کی کمک بخام ،خدا شاهده هر شب تا صب هردعا ک بلد بودم خوندم🖤دیگ کم اوردم🖤الهی من فدای قد و بالات بشم❤خوشبحال اونی ک تورو داره،چشم قشنگ من💔💋میشه اگ خاستی یه صلوات برام بفرستی❤