اى خواهر من ميگم تا سالها هست ديروز داشتم فكر ميكردم يادش بخير ميرفتم تو خط واحد مينشستم دست به ميله ها ميزدم بازار رو ميگشتم هواى تازه ميرفت تو ريه هام و برگشتى سرراهم يه پيراشكى داغ با همون دستام ميخوردم اصلا هم چيزيم نميشد اما الان با دو لايه ماسك بازم كرونا ميگيريم و اسير تخت بيمارستانا ميشيم هعى خدايا شكرت!