سینی چای وگل ومردی که مانندتونیست
یک دل مرده که دیگرگیروپابندتونیست
بین جمعیت صدای خنده ات پیچیدوبعد
تاسرم چرخید دیدم حیف لبخندتونیست
النکاح السنتی آیاوکیلم من ؟؟بله
زیرلب بابغض گفتم این که پیوندتونیست
باعسل کام من بیچاره شیرین ترنشد
تلخ میبوسم لبی راکه لب قندتونیست
توقسم هاخورده بودی میرسی روزی به من
آی این کابوس واضح مثل سوگندتونیست
بعدازاین بایدفراموشت کنم ازاین بعد
شاعراین شعرغمگین آرزومند تونیست
کودکی آشفته راهم چندسالی بعدازاین
میفشارم سخت درآغوش وفرزند تونیست
می پرم ازخواب ویادم نیست چیزی رابه جز
سینی چای وگل ومردی که مانندتونیست