2777
2789
عنوان

حکایت

119 بازدید | 14 پست

♦️هر روز یک حکایت


🔹پادشاهی دستور داد ۱۰ سگ وحشی تربیت کنند، تا هر وزیری را که از او اشتباهی سرزد، جلوی آنها بیندازند و سگها او را با درندگی تمام بخورند!!!

روزی یکی از وزرا رأیی داد که مورد پسند پادشاه واقع نشد! بنابراین دستور داد او را جلوی سگ‌ها بیندازند...

وزیر گفت:ده سال خدمت شما را کرده‌ام، حالا اینطور با من معامله میکنید؟! حال که چنین است ۱۰ روز تا اجرای حکم به من مهلت دهید...

پادشاه نیز پذیرفت.

وزیر پیش نگهبان سگ‌ها رفت و گفت:میخواهم به مدت ۱۰ روز خدمت اینها را  بکنم...

نگهبان پرسید: از این کار چه سودی میبری!

گفت: به زودی خواهی فهمید...

وزیر شروع کرد به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگ‌ها: غذا دادن، شستشوی آنها و...

ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید...

دستور دادند وزیر را جلوی سگ‌ها بیندازند.

مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظاره‌گر صحنه بود. ولی با چیز عجیبی روبرو شد!

همه سگ ها به پای وزیر افتادند و تکان نمیخوردند! پادشاه پرسید:با این سگ ها چکار کردی؟

وزیر جواب داد: ۱۰ روز خدمت این‌ها را کردم، فراموش نکردند؛ ولی ۱۰ سال خدمت شما را کردم، همه را فراموش کردید...پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی او داد.


  




انت نار و انا شمعه/ وادری ماطفیک دمعه/خاف تحرگنی حبیبی وننتهی بلایصوت😔

باش#  

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خیلی خوب بود...راست میگن وفا وفای سگ😑😐 آدما بی چشم و رو و بی وفان


سلام. اره واقعا البته بلا نسبت ادم خوبا 

انت نار و انا شمعه/ وادری ماطفیک دمعه/خاف تحرگنی حبیبی وننتهی بلایصوت😔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792