بعد از تموم بالا پایینا و سختی های زندگیم حالا که داره یواش یواش اوضاع خوب میشه و روبه اتفاقای خوب میره من حس میکنم هیچ انگیزه ای برای ادامه ندارم.روحم خستست قلبم شکسته
باور کنین قصد پز ندارم بخدا ولی پزشکی قبول میشم و هیچ شادی بر خلاف دوستام ندارم حتی قراره توی موسسه استادم مشاور کنکور بشم قبلا جفتش از آرزوهام بودن ولی الان اصلا برام مهم نیستن
دلم حضور مردی رو میخواد که بهش تکیه کنم اما هربار که به کسی ذره ای اعتماد میکنم بدجور بهمم میریزه
نمیدونم چیکار کنم کاش نبودم اصلا😔😔😔