من نوشتم عشق او وابستگی تفسیر کرد
در گلویم بغض درد آلودی از غم گیر کرد
چشم بستم روی عقل هرگز ندیدم غیر او
دیده هم نامرد شد الُا جز او تکبیرکرد
وقت دیدن بارک الله خدا می خواندمش
رنگ چشمان شبش عمرم سیه تصویر کرد
گاه ارجم داده وگاهی زعشق بیچاره خواند
حالتش یکسان نشد هر لحظه را تغییر کرد
خواستم راضی شود هر لحظه کوتاه آمدم
هرچه کوتاه آمدم حق با من است تعبیر کرد
اوشکست دل را بسان خوردن یک جرعه آب
مردم آزاری نمود و عُذرها تقصیر کرد
گفتمش نشکن مرا، من را شکسته روزگار
شانه را بالا زد و عمداً مرا تحقیر کرد
هرچه از اندوه بود یکباره در جانم بریخت
هی نمک زد زخم دل از جان شیرین سیر کرد
آنکه میآید سرش می فهمد از غمهای من
بستی از جور وجفا بر قلب من زنجیر کرد
من که ترسیدم ز بازی فلک ای روزگار
حسرت و درد و بلا بر قسمتم تقدیر کرد
نازبانو#